koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با set

set

فعل

US /ˈsɛt/

sets; set; setting

(فعل) چیزی را در جایی قرار دادن – نصب کردن یا وصل کردن (مثال دوم و سوم) – (در مورد فیلم/کتاب/نمایش) عملی را در مکانی یا در دوره ای انجام دادن (دو مثال آخر)

Set your books on the table.

کتاب هایت را روی میز قرار بده.

She had the sapphire set in a gold ring.

یاقوت کبود را در یک حلقه طلا نصب کرده بود (قرار داده بود).

An alarm button had set into the wall beside the door.

یک زنگ هشدار روی دیوار کنار در نصب شده بود.

The story is set against the backdrop of the Second World War.

این داستان در پس پرده (در طول) جنگ جهانی رخ داده است.

The movie is set in Los Angeles in the year 2019.

این فیلم در سال 2019 در لوس آنجلس فیلم برداری شد (یا ساخته شد).

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) باعث ایجاد شرایط خاصی را برای کسی یا چیزی شدن (مثال اول) – کاری را شروع کردن یا باعث رخ دادن کاری شدن (مثال دوم و سوم) – تنظیم کردن یا مرتب کردن یا ترتیب دادن، چیدن (دو مثال آخر)

His remarks set me thinking.

نظر او مرا به فکر فرو برد. (باعث شد که من فکر کنم)

The hijackers set the hostages free.

هواپیماربایان گروگانها را آزاد کردند.

Demonstrators set two cars on fire.

تظاهرکنندگان دو اتومبیل را به آتش کشیدند.

He set the camera on automatic.

او دوربین را روی اتوماتیک تنظیم کرد.

My job is to set the table before dinner.

کار من این است که میز را قبل از شام بچینم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) ایجاد کردن یک الگو یا یک مثال برای پیروی، الگو بودن (دو مثال اول) – چیزی را تثبیت کردن (مثال سوم) – (در مورد یک استخوان شکسته) جوش خوردن – حالت دادن به مو وقتی که هنوز خیس است

They set high standards of customer service.

آن ها استانداردهای بالایی از خدمات مشتری ایجاد کردند.

It is important that parents set an example.

مهم است که والدین یک الگو برای پیروی باشند.

Have they set a date for the wedding yet?

آیا آنها هنوز تاریخی را برای ازدواج قطعی کرده اند؟

set

اسم

sets

(اسم) گروهی از چیزهای مشابه (مجموعه - مثال اول) – گروهی از چیزهایی که به هم تعلق دارند یا با هم استفاده می شوند (مجموعه - مثال دوم) – یک قطعه الکترونیک (دستگاه - مثال سوم)

an extra set of keys

یک ست اضافی از کلیدها

a number set

یک مجموعه عدد

a radio/ television set

یک دستگاه رادیو/تلویزیون

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) محل فیلم برداری یک فیلم یا محل اجرای نمایش – هر بخش از یک بازی تنیس یا والیبال، ست، دست (مثال دوم) – آهنگ ها یا قطعاتی که یک موسیقی دادن یا یک گروه موسیقی در یک کنسرت اجرا می کنند – گروهی از افراد که ویژگی یا علایق مشابهی دارند

We need volunteers to help build and paint the set.

ما به داوطلبینی نیاز داریم تا در ساخت و رنگ آمیزی این صحنه به ما کمک کنند.

Nadal won the second set 6–4.

نادال ست دوم را 6 بر چهار پیروز شد.

the younger set

افراد جوان

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) گروهی از دانش جویان هم سطح – گروهی از اعداد (مجموعه) – تعداد دفعاتی که سما یک حرکت تکراری را هنگام ورزش او غیره انجام می دهید – the set of somebody’s face/jaw/shoulders etc طرز ایستادن یا طرز قرار گرفتن شانه ها و غیره که مفهومی را می رساند (مثال اول) – یک پیاز کوچک

From the set of her shoulders, it was clear that Sara was exhausted.

از طرز قرار گرفتن شانه های او معلوم است که سارا خسته شده است.

set

صفت

(صفت) set in/on/high/back etc در جایی قرار گرفتن، یا قرار داشتن (مثال اول) - set against اینکه بگویید چیزی در جلوی یک پس زمینه خاص قرا گرفته است – برنامه ریزی شده و قطعی (مثال دوم) – بدون تغییر (مثال سوم و چهارم)

a medieval village set high on a hill

روستای قرون وسطایی که در بالای تپه قرار دارد

All the cars on our lot have a set price.

همه خودروهای ما در محوطه ما یک قیمت قطعی دارند.

Mark was 65 and rather set in his ways.

مارک 65 سالش بود و ترجیح می داد طبق عادت خودش ادامه دهد.

set ideas/opinions/views on how to teach

نظرات/رویکردهای ثابت در خصوص نحوه آموزش

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) آماده، محیا – (در مورد لبخند یا دندان ها یا صورت یا فک) حالتی از ناراحتی را خشم و غیره را تداعی کردن (مثال دوم و سوم) – برنامه ریزی شده برای تاریخ خاصی (مثال آخر)

On your marks, get set, go.

با علامت من، آماده، حرکت. (دیالوگ کسی که یک مسابقه را شروع می کند)

He stared at her, his face set.

او به آن دختر خیره شد، صورتش عصبانیتش را نشان می داد.

a set smile

یک لبخند غیر طبیعی (از سر عصبانیت)

The game is set to begin at ذ:00.

این مسابقه برای ساعت 7 برنامه ریزی شده است.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) be set against شدیدا مخالف چیزی یا چیزی را نخواستن - be set on شدیدا موافق چیزی یا چیزی خواستن، اصرار داشتن (مثال اول) - (get) ready, (get) set, go برای آغاز یک مسابقه خطاب به مسابقه دهندگان استفاده می شود (مثال در بالا) - have your heart set on چیزی را خیلی خواستن - have your mind set on فکر و ذکر خود را درگیر بدست آوردن چیزی یا انجام کاری کردن (مثال دوم) - set in stone همیشگی

I wanted to spend the money on a new car, but my husband was set on getting new furniture for the living room.

من می خواهم این پول را روی یک خودروی جدید خرج کنم (یک خودروی جدید بخرم)، ولی همسرم بر خریدن مبلمان جدید برای اتاق نشیمن اصرار داشت.

When I was a little boy, I set my mind on becoming a fighter pilot.

وقتی یک پسر خرد سال بودم، فکر و ذگرم یک خلبان جنگنده شدن بود.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها