koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با want

want

فعل

US /ˈwɑːnt/

wants; wanted; wanting

(فعل) خواستن چیزی – نیاز داشتن (مثال دوم و سوم) – تقاضای حرف زدن با کسی را داشتن (مثال آخر)

Who wants ice cream?

چه کسی بستنی میخواهد؟

Our kitchen wants oven.

آشپزخانه ما به اجاق نیاز دارد (می خواهد).

What do you want with the hammer?

این چکش را برای چه کاری نیاز داری؟

The police want him for questioning.

پلیس برای بازجویی می خواهد با او حرف بزند. (می خواهد از او بازجویی کند)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) بدنبال کسی بودن تا او را بازداشت کنید – باید و نباید کاری را برای کسی بیان کردن (در این معنی معمولا با to می آید – مثال اول) - want for (something or someone) بدون چیزی یا کسی بودن (مثال دوم) - want no part of/in something از بودن در چیزی خودداری کردن - want nothing to do with با کسی رابطه نداشتن (مثال آخر)

You want to see a doctor about that cough.

تو در خصوص سرفه باید به دکتر بروید.

He's ensured that his children will want for nothing.

او اطمینان حاصل کرد که بچه هایش همه چیز داشته باشند.

After the way she's treated me, I want nothing further to do with her.

بعد از برخوردی که با من داشت، من دیگر با او رابطه ندارم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) want in الف: تمایل به ورود به چیزی داشتن ب: تمایل به ورود به جایی داشتن (مثال اول) - want out ب: تمایل به خروج از قضیه ای را داشتن ب: تمایل به خروج از جایی را داشتن

The dog wants in.

این سگ دوست دارد وارد خانه شود.

The cat wants out.

این گربه می خواهد بیرون برود.

want

اسم

wants

(اسم) فقدان، نبود (lack) – خواسته، نیاز (مثال دوم) – فقر (مثال سوم)

There is a want of adequate medical facilities.

اینجا فقدان تجهیزات پزشکی کافی وجود دارد.

They can supply all our wants.

آن ها می توانند همه نیازهای ما را تامین کنند.

Thousands of children are living in want.

هزاران کودک در فقر زندگی می کنند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) for (the) want of به دلیل نبود چیزی - in want of نیازمند چیزی بودن، نیاز به چیزی داشتن - not for want of نه به دلیل نبود چیزی (مثال آخر)

For want of vegetable oil, I added olive oil to the recipe.

به دلیل نبود روغن نباتی، من روغن زیتون را به دستور غذا اضافه کردم.

It is not for want of encouragement.

این بخاطر نبود دلگرمی نیست.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها