koobdar.ir

مجله اینترنتی کوبدار

صفحه اصلی
عناوین
sdds
جستجو در سایت
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله اینترنتی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir
مجموعه ها و بسته های آموزشی ارائه شده در وب سایت کوبدار

معنی go به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار

مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:

1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی

ترجمه و جمله با go

go

فعل

US /ˈgoʊ/

goes /ˈgoʊz/ ; went /ˈwɛnt/ ; gone /ˈgɑːn/ ; going /ˈgowɪŋ/

(فعل) رفتن، سپری کردن، گذراندن – شدن یا در شرایطی بودن (مثال هفتم و هشتم) – ضعیف شدن

Are you going home for Christmas?

آیا شما برای کریسمس به خانه می روید؟

There’s still three months to go before he has surgery, but he’s already nervous about it.

هنوز سه ماه باید برود قبل از اینکه او جراحی کند ولی او هم اکنون درباره آن دلشوره دارد.

I had a wonderful weekend but it went awfully quickly.

من یک آخر هفته عالی داشتم ولی به سرعت سپری شد.

Please close the door when you go.

لطفاً وقتی می روید در را ببندید.

Where does this road go?

این جاده به کجا می رود؟

The well goes down at least 30 feet.

این چاه حداقل 30 فوت ارتفاع دارد (عمق دارد). (اگر چیزی goes a particular length یعنی به آن اندازه ارتفاع دارد)

Her father is going blind.

پدرش دارد کور می شود. (go به معنی شدن)

The electricity suddenly went off.

برق با صورت ناگهانی قطع شد. (go به معنی شدن)

His hearing has started to go.

شنوایی او دارد ضعیف می شود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) آغاز به کار کردن – عمل کردن یا کار کردن به صورت قابل انتظار – حرکت دادن اعضای بدن (مثال سوم)

Everyone's here, so I think we're ready to go.

همگی حضور دارند، پس به گمانم ما آماده آغاز کردن هستیم.

I kept working on the engine until I finally got it going.

من روی کار بر روی این موتور ممارست کردم و سرانجام آن را به کار انداختم.

Can you go like this with your eyebrows?

آیا می توانی ابروهایت را اینچنین به حرکت در آوری؟

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) برای نشان دادن اینکه یک عدد در چند ضرب می شود تا یک عدد بزرگ تر تولید شود – تعلق داشتن به یک جای مناسب (مثال دوم) – فروخته شدن

6 goes into 18 three times.

18 تقسیم بر 6 می شود 3.

Where do your keys go?

جای کلیدهای شما کجاست؟

The painting is expected to go for at least a million dollars.

انتظار می رود این نقاشی حداقل یک میلیون دلار به فروش برسد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تحت یک نام شناخته شدن - go on ادامه دادن (مثال دوم) - go by گذشتن، طی شدن (مثال آخر)

He went under the name of Platt, but that was not his real name.

او تحت نام پلات شناخته می شد ولی آن نام واقعی او نبود.

Life goes on.

زندگی ادامه دارد.

Many years have gone by since the last time I saw her.

سال های زیادی از زمانی که آخرین بار او را دیدم گذشته است.