برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با key
ترجمه و جمله با key
(اسم) کلید – مهمترین بخش چیزی (کلید) – (در موسیقی) یک نشانه موسیقی است که برای تعیین زیر و بم نت های نوشته شده به کار می رود (مثال آخر)
the spare key to the front door
کلید یدکی در اصلی
Press the shift key to write in capital letters.
کلید شیفت را فشار دهید تا حروف را بزرگ بنویسید.
piano keys
کلیدهای پیانو
The key to success is preparation.
آمادگی، کلید موفقیت است.
The key changes from C major to A minor.
این کلید از c ماژور به A مینور تغییر می کند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) نشانه های داخل یک نقشه یا کتاب به همراه توضیحاتش که معمولا در پاورقی یا جایی از صفحه می آید (راهنما – مثال اول) - under lock and key داخل اتاق یا جعبه یا چیزی که قفل است - the Keys یا Florida Keys مجموعه از جزایر کوچک در جنوب فلوریدا
key
صفت
key
فعل
keys; keyed; keying
(فعل) وارد کردن اطلاعات داخل کامپیوتر (دو مثال اول) – نقش کلیدی در چیزی داشتن (مثال سوم) - key (something) to (something or someone) چیزی برای استفاده خاصی یا برای کس خاصی آماده کردن - key (something) to (something) وفق دادن چیزی به چیز دیگر (مثال آخر)
In order to log in, you first have to key in your name and password.
برای ورود، ابتدا باید نام و رمز عبور خود را وارد کنید.
He spends most of his time keying.
او بیشتر زمانش را در حال تایپ کردن می گذارند.
Social media keyed the victory.
رسانه های اجتماعی نقش کلیدی در این پیروزی داشتند.
If you don't key your expectations to your students' abilities, you'll end up disappointed.
اگر انتظارات خود را مطابق توانایی های دانش آموزان خود قرار ندهید، سرانجام ناامید خواهید شد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: