koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با fire

fire

اسم

US /ˈfajɚ/

fires

(اسم) آتش، آتشسوزی – شلیک گلوله (مثال دوم) – حرارت در احساس و حس

The library was badly damaged in the fire.

کتابخانه در آن آتشسوزی به شدت آسیب دید.

The troops were ordered to cease fire.

به سربازان دستور داده شد شلیک را متوقف کنند.

Her eyes were full of fire.

چشمانش پر از خشم بود.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) baptism by fire اولین تجربه سخت - to fan a fire در آتش دمیدن، در آتش چیزی دمیدن - fight fire with fire به روش طرف مقابل با او جنگیدن - go or jump from or out of the frying pan (and) into the fire از یک وضعیت بد وارد یک وضعیت بدتر شدن - hang fire به تاخیر افتادن - irons in the fire فعالیت یا پروژه - light a fire under (someone) سرعت کار یا حرکت کسی را بیشتر کردن - like a house on fire خیلی خوب - on fire الف: در حال سوختن ب: خیلی عاشق یا مشتاق و غیره (مثال اول) ج: خیلی موفق - play with fire با آتش بازی کردن - under fire الف: زیر آتش یا گلوله های دشمن ب: زیر بار انتقاد (مثال دوم)

He was on fire with love.

او خیلی عاشق بود.

You will definitely come under fire if they find out you were using this kid for work.

قطعا زیر بار انتقاد قرار خواهید گرفت اگر آن ها بفهمند که تو داشتی از این بچه برای کار استفاده میکردی.

fire

فعل

fires; fired; firing

(فعل) شلیک گلوله – اخراج کردن از کار (مثال دوم) – کسی خیلی هیجان زده کردن

The soldiers began firing.

سربازان شروع به شلیک کردند.

She was fired for stealing from her employer.

او به دلیل دزدی از کار فرمای خود اخراج شد.

The stories fired his imagination

داستان ها تخیل او را به هیجان آورد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) fire away اینکه به کسی بگویید که سوالش را بپرسد - fire back جواب کسی را با عصبانیت دادن - fire off نوشتن یا فرستادن یک نامه یا پیام با عصبانیت و به سرعت (مثال اول) - fire up الف: روشن کردن آتش ب: روشن کردن چیزی (مثال دوم) ج: کسی را از خشم یا اشتیاق و غیره پر کردن، پر هیجان، مشتاق (مثال سوم) – firing (اسم) اخراج کردن

She fired off a letter of complaint.

او نامه ای در بر دارنده شکایت فرستاد.

Fire this car up.

این ماشین را روشن کن.

His speech fired up the crowd in favor of his proposal.

سخنرانی او اشتیاق را در جمعیت به نفع طرح خود بالا برد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها