معنی begin به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) شروع کردن، آغاز کردن (سه مثال اول) - can’t (even) begin to understand/imagine etc برای اینکه تاکید کنید که چقدر غیر قابل درک و غیره است (مثال آخر)
باران نزدیک ظهر شروع شد.
باران دارد شروع میشود.
من دیروز خواندن این کتاب را آغاز کردم.
I can't even begin to thank you enough.
به اندازه کافی فکر کردن به تو برای من مقدور نیست. (از فکر تو سیر نمیشوم)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) to begin with الف: به عنوان اولین یا مهم ترین نکته به آن اشاره کردن (مثال اول) ب: ابتدا (مثال دوم)