برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با job
ترجمه و جمله با job
(اسم) کار، شغل، موقعیت شغلی (دو مثال اول) - on the job الف: هنگام کار، سر کار (مثال سوم) ب: عمل جنسی داشتن – وظیفه (مثال چهارم) - walk off the/your job دست از کار کشیدن و تحصن کردن (مثال آخر)
I should have this job done by lunch.
من باید این کار را تا موقع ناهار انجام دهم.
The new supermarket will create 40 new jobs in the area.
این سوپر مارکت جدید 40 شغل جدید در این منطقه به وجود آورده است.
She keeps falling asleep on the job.
او مدام سر کار می خوابد.
I know it’s not my job to tell you how to run your life, but I do think you’ve made a mistake.
می دانم که وظیفه من نیست به شما بگویم که چطور زندگی خود را بگردانید ولی قطعا معتقدم که شما اشتباه کرده اید.
The workers walked off the job and refused to negotiate.
کارگرها تحصن کردند و از مذاکره خودداری کردند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) سرقت (مثال اول) - do a job on به کسی یا چیزی آسیب زدن - do the job به مقصود رسیدن، به نتیجه رسیدن (مثال دوم) - fall down on the job کاری را به شکل بدی انجام دادن – jobless (اسم) بیکار – joblessness (اسم) بیکاری (unemployment)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: