عضویت عضویت در سایت

تماس تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با high

high

صفت

US /ˈhaɪ/

higher; highest

(صفت) بلند، مرتفع – بزرگتر از حد معمول – high point of something مهمترین بخش چیزی یا لذت بخش ترین قسمت چیزی

We had to climb over a wall that was ten feet high.

او مجبور بود از یک دیوار که ده فوت بلند بود، بالا برود.

high mountains/peaks

کوه ها / قله های بلند

high salaries

حقوق های زیاد (بالا)

Our trip to the museum was the high point of our vacation.

سفر ما به آن موزه لذت بخش ترین قسمت تعطیلات ما بود.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) سطح بالا یا با کیفیت – مست - be as high as a kite الف: از سر مستی رفتار احمقانه یا مستانه بروز دادن ب: خیلی خوشحال بودن (مثال سوم) - come/get (down) off your high horse غرور یا خود برتر بینی را کنار گذاشتن - have it on the highest authority از طریق مقامات به من گفته شده است که - high and mighty با غرور و خود برتر بینی (مثال چهارم) - hunt/search high and low همه جا را دنبال چیزی گشتن

high comedy

کمدی با کیفیت

All he wanted to do was to get high.

تمام آن چه که او می خواست مست کردن بود.

She was as high as a kite.

او خیلی خوشحال بود.

I can't stand him when he acts/gets (all) high and mighty like that.

وقتی او این چنین با تبختر رفتار میکند نمیتوانم او را تحمل کنم.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) leave sb high and dry کسی را مردد نگه داشتن، کسی را در شرایط خیلی بدی قرار دادن (مثال اول) - high off the hog در شرایط لاکچری (مثال دوم) - take the high road معقول رفتار کردن در شرایطی که بقیه رفتار درست را ندارند (مثال سوم)

They pulled out of the deal at the last minute and left the business high and dry.

آن ها لحظه آخر از قرارداد خارج شدند و این تجارت را در شرایط خیلی بدی قرار دادند.

She live pretty high off the hog.

او در شرایطی بسیار لاکچری زندگی میکند.

She decided to take the high road and say she was sorry.

او تصمیم گرفت معقول رفتار کند و عذرخواهی کند.

high

قید

higher; highest

(قید) بالاتر، بالا – گران – متمولانه، ثروتمند

The painter climbed high on the ladder.

نقاش روی نردبان بالا رفت.

a high-paid lawyer

یک وکیل با دستمزد بالا

buy low and sell high

ارزان بخر و گران بفروش

He is living pretty high.

او خیلی متمولانه زندگی می کند.

high

اسم

highs

(اسم) سطح بالاتر از قبل – دوره موفقیت یا شادی – دنده ی پر سرعت ماشین - from on high الف: از طرف خدا یا بهشت ب: از طرف مقامات (مثال آخر) ج: از یک ارتفاع

Interest rates have reached an all-time high.

نرخ بهره به سطح بالاتر از همیشه رسیده است.

There are lots of highs and lows in this job.

بلندی ها و پستی های زیادی در این کار وجود دارد.

She shifted the car into high gear.

او ماشین را به دنده چهار منتقل کرد. (اگر ماشین چهار رو به جلو داشته باشد)

This order came from on high, so you know it's important.

این دستور از طرف مقامات بود و تو میدانی که مهم است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on a high خوشحال و پر هیجان - on high الف: در آسمان (مثال اول) ب: در بهشت

the birds on high

پرنده های در آسمان

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها