koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با step

step

اسم

US /ˈstɛp/

steps

(اسم) گام یا یک مرحله از یک پروسه (مثال اول) – گام یا یک اقدام از سلسله اقدامات (مثال دوم) – پله (مثال آخر)

The first step in fixing the house is to change the windows.

اولین گام در تعمیر این خانه، تعویض پنجره ها است.

As a first step, both sides agreed set around a table and start negotiations.

به عنوان اولین اقدام، هر دو طرف موافقت کردند که دور یک میز بنشینند و مذاکرات را شروع کنند.

They sat on the steps in front of the house.

آن ها روی پله های جلوی خانه نشستند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) گام در موسیقی – قدم یا گام (مثال اول) – اندازه به طول یک قدم (مثال دوم) – صدای قدم زدن (مثال سوم) – نوعی وسیله ورزشی ثابت که پا روی آن می گذارید و بر می دارید که معمولا برای کش آوردن ماهیچه های پا استفاده می شود

The baby took his first steps today.

این بچه اولین قدم هایش را امروز برداشت.

a few steps away

چند گام دورتر

We heard steps outside.

ما صدای قدم ها را از بیرون شنیدیم.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) a/one step ahead of یک قدم از کسی یا چیزی جلو بودن، بهتر بودن، دست طرف مقابل را خواندن (مثال اول) - break step از ریتم حرکتی با بقیه افراد که به صورت منظم قدم بر میدارند خارج شدن (مانند رژه) - fall into step در یک ریتم با بقیه افراد که به صورت منظم قدم بر میدارند حرکت کردن (مثلا در رژه – مثال دوم) - in step الف: همگام با کسی یا چیزی (مثال سوم) ب: همراه یا موافق با کسی یا چیزی (مثال آخر)

In business, you need to be one step ahead of your competitors.

در تجارت باید یک قدم از رقبای خود جلوتر باشید.

If you don't fall into step with us, you'll get left behind.

اگر تو هم ریتم ما حرکت نکنی، عقب می افتی.

I danced in step with the music.

من هم ریتم با آن موسیقی رقصیدم.

He was in step with his colleagues.

او با همکارانش هم عقیده بود.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) mind/watch your step الف: به دقت قدم برداشتن (مثال اول) ب: مراقب گفتار یا رفتار خود بودن - out of step الف: خارج از ریتم با کسی یا چیزی گام برداشتن ب: هماهنگ یا موافق نبودن با کسی یا چیزی (مثال دوم)

Mind your step, it’s wet there.

مراقب قدم هایت باش، اینجا خیس است.

He was out of step with his colleagues.

او با عقیده همکارانش موافق نبود.

step

فعل

steps; stepped; stepping

(فعل) قدم برداشتن، گام نهادن، با پا جابجا شدن (سه مثال اول) - step aside/down کنار کشیدن، کنار کشیدن از کاری یا استعفا دادن (مثال چهارم) - step back به صورت موقت از کاری دست کشیدن برای بررسی بیشتر و غیره (مثال آخر)

He stepped aside to let them pass.

او کنار رفت تا به آن ها امکان عبور بدهد.

please step away from the car.

لطفا از آن ماشین فاصله بگیرید.

You’re stepping on my foot.

او روی پای من پا گذاشت.

She was forced to step down from his post.

او مجبور شد از جایگاهش کنار بکشد.

Let's just step back from the problem and think about what we could do.

بیایید مدتی از بحث در خصوص این مشکل دست بکشیم و درباره اینکه باید چکار کنیم، فکر کنیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) step forward پا پیش گذاشتن، دادن یا پیشنهاد کردن ارائه اطلاعات یا کمک و غیره (مثال اول) - step in ورود کردن به کاری یا بحثی و غیره برای جلوگیری از مشکل یا کمک کردن (مثال دوم) - step into نقش خاصی را پذیرفتن یا کار خاصی را انجام دادن (مثال آخر)

You have to step forward and offer an alternative solution.

تو باید پا پیش بگذاری و یک راه حل جایگزین پیشنهاد کنی.

A buyer stepped in to save the company.

یک خریدار پا پیش گذاشت تا شرکت را نجات دهد.

please don't step into something that does not concern you.

لطفاً در کاری که به شما ربطی ندارد ورود نکنید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) step lively عجله کردن - step on it یا step on the gas سریع تر رانندگی کردن - step on someone's toes انجام دادن کاری که برای کسی توهین آمیز یا ناراحت کننده است (مثال اول) - step out برای مدت کوتاهی جایی را ترک کردن (یک تُک پا بیرون رفتن) - step out of line قانون شکنی کردن با بد رفتار کردن (مثال دوم) - step right up از مردم دعوت کردن یا چیزی را ببینند یا بخرند

I told Sara I didn't want to step on his toes.

من به سارا گفتن که من نمی خواستم او را ناراحت کنم.

If you step out of line again, I'll slap you.

اگر دوباره بد رفتاری کنی، توی گوشت خواهم زد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) step up الف: افزایش پیدا کردن در مقدار یا سرعت (مثال اول) ب: پا پیش گذاشتن برای انجام کاری (مثال دوم) ج: ارتقاء دادن

stepped-up security at airports

افزایش یافتن امنیت در فرودگاه ها

We're all counting on you to step up and get this done.

ما همگی روی تو حساب خواهیم کرد تا پا پیش بگذاری و این کار را انجام دهی.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها