koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با right

right

صفت

US /ˈraɪt/

(صفت) درست، صحیح – مناسب، مطلوب، همانطور که باید باشد (مثال چهارم) – سالم، سر حال (مثال آخر)

Sara is the right person for the job.

سارا آدم درستی برای این کار است.

the right answer

جواب درست

You are right about her not having a job.

تو درباره اینکه او کاری ندارد درست می گفتی.

That hat looks just right on you.

آن کلاه برای شما کاملا مناسب است.

I didn't feel right this morning.

من امروز صبح حالم خوب نبود.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) راست (جهت) - put something right درست کردن یا اصلاح کردن - (as) right as rain کاملا سالم و سر حال (مثال دوم) - get off on the right foot رابطه ای را خوب شروع کردن (مثال سوم) - give your right arm مشتاق بودن - push the right buttons انجام همه کارهای درست برای موفقیت یا دستیابی به یک نتیجه خاص

her right hand

دست راست او

I have a broken foot, but once I get my cast off, the doctor says I'll be as right as rain.

من یک پایم شکست ولی همین که از گچ در آوردم دکتر به من گفت که کاملا سالم و سر حال خواهی شد.

I seem to have got off on the right foot with the new boss.

به نظرم با رئیس جدید ارتباط خوبی برقرار کردم.

right

قید

(قید) به درستی – دقیقا – کامل، کاملا، تمام چیزی (مثال سوم)

We guessed right.

ما به درستی حدس زدیم.

I left my hat right here.

من کلاهم را دقیقا همینجا جا گذاشتم.

The car went right off the road.

خودرو تماماً از جاده خارج شد.

(قید – ادامه بررسی معنی واژه) فورا – به سمت راست – با دست راست (مثال آخر)

I’ll phone him right away.

من فورا به او زنگ زدم. (خود عبارت right away هم به معنی فورا است)

Turn right.

به راست بپیچ.

She throws right.

او با دست راست پرتاب می کند.

(قید – ادامه بررسی معنی واژه) play your cards right کاری را طبق برنامه و هوشمندانه انجام دادن (با کارت هایم درست بازی کنم) - right and left چپ و راست، به همه طرف، کنترل نشده (مثال اول) - right away فورا - right now همین الان

She owes money right and left.

او همه جا بدهکار است.

right

اسم

rights

(اسم) کار درست – حق – rights همچنین به معنی حق مالکیت است (مثال سوم) – سمت راست

You did right to tell her mom.

من کار درستی کردم که به مادر او گفتم.

You have the right to consult a lawyer.

شما حق دارید که با یک وکیل مشورت کنید.

movie rights

حق مالکیت فیلم

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the Right همچنین به معنی حزب یا جریان سیاسی راست یا راستگرا در یک کشور است (راست یا راست ‌گرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق می‌شود که خواهان حفظ نظم و سلسله مراتب اجتماعی سنتی هستند – ویکی پدیا) - by right همچنین به معنی طبق قانون است (مثال دوم) - by rights در اصل، قائدتا - dead to rights کاملا گناهکار، با مدرک موثق (مثال آخر)

The campaign is being supported by the Right.

این کمپیت توسط جریان راست حمایت می شود.

The money is yours by right.

این پول طبق قانون متعلق به شماست.

Thanks the security cameras, the police were able to catch the burglars dead to rights.

به واسطه دوربین های امنیتی، پلیس می تواند سارقین را با مدرک موثق کند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in its own right با توجه به قابلیت های خودش - in the right درست، مناسب (مثال اول) - of right طبق قانون - put/set (something) to rights چیزی را به موقعیت یا حالت مناسب بر گرداندن

She's just mad because she knows I'm in the right.

او خیلی عصبانی است چون می دانم من درست می گویم.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها