koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با start

start

فعل

US /ˈstɑɚt/

starts; started; starting

(فعل) شروع کردن یا شروع شدن چیزی یا شروع به انجام کاری کردن یا به جایی رفتن (سه مثال اول) – (در جمله منفی) اینکه به کسی بگویید که گله یا شکایت یا اذیت کردن و غیره را شروع نکند (مثال چهارم) - باعث چیزی شدن یا باعث اتفاقی شدن (مثال آخر)

Work starts at 8:00 am.

کار ساعت 8 صبح شروع می شود.

As soon as you're ready, we'll start.

به محض اینکه آماده بودید، ما شروع خواهیم کرد.

She just started this book.

او تازه (خواندن) این کتاب را شروع کرده بود.

Don't start again – I have no time for that!

دوباره شروع نکن – من وقت شنیدن حرف هایت را ندارم.

They’ve been starting trouble all morning.

آن ها تمام صبح را داشتند مشکل درست می کردند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) به صورت ناگهانی و به سرعت خود یا چیزی را حرکت دادن مخصوصا به دلیل ترس یا غافلگیری (مثال اول) – روشن کردن یا روشن شدن (مثال دوم) - start something دعوا یا مرافعه را شروع کردن (مثال سوم)

A loud noise made her start.

یک صدای بلند باعث پریدن او شد.

He started the car and drove away.

او ماشین را روشن کرد و رفت.

Sara always tries to start something whenever she gets drunk.

سارا همیشه هر وقت که مست می کند سعی می کند که دعوا راه بیاندازد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) to start with اول از همه، در ابتدا (مثال اول) - start (something) off شروع به کاری کردن (مثال دوم و سوم) - start over دوباره چیزی را شروع کردن (دو مثال آخر)

He wasn't very keen on the idea to start with.

او در ابتدا چندان در خصوص این ایده مشتاق نبود.

She started the meeting off by welcoming the new members.

او جلسه را با خوش آمد گویی به اعضای جدید شروع کرد.

This apartment is perfect for a couple just starting off.

این آپارتمان برای زوجی که تازه شروع به زندگی کرده اند خیلی خوب است.

You have to throw out what you've written and start over.

تو باید هرچه که نوشته ای دور بیاندازی و دوباره شروع کنی.

He wasn't satisfied with our work and made us start over.

او از کار ما راضی نبود و ما را مجبور کرد دوباره شروع کنیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) start up الف: روشن کردن یک وسیله (مثال اول) ب: شرکت یا سازمان یا فعالیتی را شروع کردن، تاسیس کردن، راه انداختن (مثال دوم)

The engine won't start up.

این موتور روشن نمی شود.

John started up a band of his own.

جان گروه موسیقی خودش را تاسیس کرد.

start

اسم

starts

(اسم) شروع، آغاز، ابتدا (دو مثال اول) – حرکت ناگهانی بدن به دلیل تعجب یا ترس (مثال سوم) - good/better/healthy etc start (in life) اینکه بگویید که کسی همه مزیت ها یا فرصت ها که موقعیت او یا والیدن او و غیره می توانند برای کمک به موفقیت او فراهم کند را دارد یا به او داده شده است (مثال چهارم)

They were worried from the start.

آن ها از ابتدا نگران بودند.

from start to finish

از شروع تا پایان

He said her name, and Sara gave a start.

او نام سارا را صدا زد و سارا از جای خود پرید. (یا اینکه یهو برگشت یا غافلگیر شد)

Naturally we want to give our children the best possible start in life.

طبیعتا ما می خواهیم بهترین امکانات ممکن برای موفقیت را برای بچه های فراهم کنیم.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) اولین فرصت یا موقعیت برای شروع یک حرفه (مثال اول) - the start جایی که یک مسابقه از آنجا شروع می شود – مسابقه یا رقابتی که کسی یا حیوانی و غیره در آن شرکت می کند (مثال دوم) – مسابقه ای که در آن یک بازیکن شروع کننده آن است – آوانسی که به کسی در شروع یک مسابقه داده می شود (head start) – by/in fits and starts با شروع و توقف زیاد (مثال آخر)

I gave her start writing in this magazine.

من اولین فرصت برای نویسندگی را در این مجله برای او فراهم کردم.

The horse was unbeaten in five starts.

این اسب در 5 مسابقه شکست نخورده است.

Electoral reform is moving ahead in fits and starts.

اصلاحات انتخاباتی با شروع و توقف زیاد رو به جلو حرکت می کند. (به این معنی که حرکت یکنواخت و مثلا روی روال ندارد و با فراز و فرود ها یا با توقف های زیادی همراه است)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) for a start اول از همه (وقتی دارید یک لیستی از دلایل یا نظرات را ارائه می دهید)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها