برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با line + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با line
(اسم) خط – منطقه یا مرز بین دو چیز که می تواند مجازی یا حقیقی باشد (مثال سوم) - صف
Draw a straight line.
یک خط راست بکشید.
The police caught her before she crossed the state line.
پلیس او قبل از اینکه از محدوده ایالت عبور کند دستگیر کرد.
Their behavior has crossed the line.
رفتار آن ها از حد قابل قبول فراتر رفته است.
The children all stood in a line.
همه بچه ها در یک صف ایستادند.
She had to get in line and wait her turn.
او باید در صف قرار می گرفت تا نوبتش شود.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) بند یا یک طناب نازک ولی بلند – خطوط یک جنگ (مثال دوم) – خط تلفن یا خط انتقال برق
Towels were hanging on the line.
حوله ها روی بند پهن بودند.
the front line
خط مقدم
a telephone line
یک خط تلفن
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) مجموعه ای از لوله ها – خطوط یک نوشته یا صفحه – بیت – دیالوگ هایی که بازیگر باید بگوید (مثال آخر)
لوله آب/گاز
a line of poetry
یک خط (بیت) شعر
All of the actors should have their lines memorized by next Sunday.
تمام بازیگرها باید دیالوگ های خود را تا یکشنبه آینده حفظ کنند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک پیام کوتاه – حرف مفت یا چاخان
Drop me a line when you get a chance.
وقتی فرصت یافتید یک خط برایم بنویسید.
He didn't really answer my question—he just handed me some line about how hard it can be to deal with these issues.
او جواب مرا نداد – فقط یک مشت حرف مفت درباره اینکه تعامل با این مشکلات چقدر می تواند سخت باشد، تحویل من داد.
a guy with a clever pickup line
مردی با قدرت جذب زیاد (حرف هایی که در ابتدای آشنایی با یک دختر یا پسر گفته می شود تا او را جذب کند)
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک مسیر یا راستا – مجموعه ای از چیزهای به هم مرتبط (مثال دوم) – ریل راه آهن
Civilians was in the line of enemy fire.
مردم عادی در مسیر گلوله باران دشمن بودند.
She came from a long line of doctors.
او از یک مجموعه طولانی دکترها (نسلی از دکترها) آمده است. (اجدادش یا اقوامش همگی دکتر بودند)
rail lines
خطوط ریلی
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) یک روش رفتار یا فکر کردن یا رویکرد و غیره (خط مشی، فحوا، سیاست) – شغل، حرفه (مثال دوم) – کالاهای به هم مرتبط (خط تولید)
line
فعل
lines; lined; lining
(فعل) پوشاندن قسمت داخلی چیزی
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: