برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با side + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با side
(اسم) بخش که از مرکز فاصله دارد (سه مثال اول) – بخش بیرونی یا پشت یا روی چیزی (دو مثال آخر)
They crossed from one side of London to the other.
آن ها از یک طرف لندن به سمت طرف دیگر آن رفتند.
The car was hit on the driver's side.
خودرو در طرف راننده دچار آسیب شد.
a scar on the right side of his face
زخمی در سمت راست صورتش
Label all four sides of the box.
تمام چهار طرف جعبه را بر چسب بزن.
She wrote on both sides of the paper.
او روی هر دو طرف کاغذ نوشت.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) طرف (دو مثال اول) – کنار چیزی - a side of کمی از یک غذا که همراه وعده اصلی خورده می شود (مثال آخر)
There are trees on both sides of the road.
هر دو طرف جاده، درخت وجود داشت.
Which side are you on?
تو طرفدار کدام طرف هستی؟
I have a small table by the side of my bed.
من در کنار تخت خودم یک میز کوچک دارم.
I ordered a side of fries with my hamburger.
من همراه همبرگر خودم کمی سیب زمینی سرخ شده سفارش دادم.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) بخشی از شخصیت کسی (مثال اول) – کانال تلویزیون - a thorn in the/your side کسی که مدام برای شما ایجاد مشکل می کند - err on the side of بیش حد نیاز و به صورت مطمئن از چیزی مانند احتیاط استفاده کردن (مثال دوم) - (from) side to side از این طرف به آن طرف جابجا شدن - on the bright side به بخش خوبی از چیزی اشاره کردن (مثال آخر)
He is in touch with his feminine side.
او تحت تاثیر بخش فمنیست شخصیت خود است.
I like to err on the side of caution and always keep some money in my savings account.
من دوست دارم همیشه کمی بیشتر احتیاط کرده و کمی پول در حساب هایم نگهدارم.
He lost the race, but on the bright side, he didn't get hurt.
او مسابقه را باخت ولی نکته مثبت اینکه آسیب ندید.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on the credit/debit side وقتی استفاده می شود که بخواهید به نکته مثبتی از چیزی اشاره کنید - on the right/wrong side of 30, 40, 50 (etc.) جوان تر/پیر تر از 30، 40، 50 و غیره - on the side الف: افزون بر یا علاوه بر غذای اصلی یا علاوه بر شغل اصلی (مثال اول) ب: علاوه بر چیزی یا کسی، در کنار چیزی یا کسی (مثال دوم) - on the wrong/right side of the law خلافکار بودن/نبودن - on your side الف: به عنوان یک مزیت (مثال سوم) ب: کمک کننده به موفقیت شما
He makes a little money on the side by cleaning windows in his spare time.
او با تمیزکردن پنجره ها در وقت بیکاری خود، کم پول علاوه بر شغل اصلی خود بدست می آورد.
a married man with a girlfriend on the side
یک مرد متاهل که یک دوست دختر هم دارد
We at least have time on our side.
حداقل زمان به نفع ما است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) side by side کنار هم یا بغل هم - split your sides (laughing) خیلی خندیدن - the other/opposite/flip side of the coin در روی دیگر سکه (کنایه از یک راه یا رویکرد دیگر در خصوص نگاه کردن به چیزی یا تعامل با یک موقعیت) - the wrong side of the tracks بخشی از شهر و غیره که فقرا زندگی می کنند - this side of الف: خیلی نزدیک به چیزی، قبل از چیزی (مثال دوم) ب: به جز - two sides of the same coin دو روی یک سکه
side
صفت
(صفت) کناری، بغلی – کم اهمیت تر (مثال دوم) – علاوه بر غذای اصلی
side
فعل
sides; sided; siding
(فعل) نما زدن ساختمان - side against مخالف بودن یا مخالفت کردن - side with حمایت کردن یا طرف کسی را گرفتن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: