koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با sit

sit

فعل

US /ˈsɪt/

sits; sat /ˈsæt/ ; sitting

(فعل) نشستن – نشاندن (مثال دوم) – قرار داشتن یا قرار گرفتن یا بودن در جایی یا موقعیتی (دو مثال آخر)

Three people sat around the table.

سه نفر دور میز نشستند.

She lifted the child and sat her on the wall.

او بچه را بلند کرد و او را روی دیوار نشاند.

The college sits on top of a hill.

دانشگاه بالای یک تپه قرار دارد.

The limousine is sitting outside.

لیموزین بیرون پارک شده است.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) جلسه داشتن یا جلسه برگذار کردن (مثال اول) – عضوی از یک جلسه بودن – مراقبت کردن از یک بچه یا هر چیزی در غیاب والدینش یا صاحبش (مثال دوم) – ظرفیت نشستن تعداد معلومی را داشتن (مثال سوم)

The court is now sitting.

دادگاه اکنون تشکیل جلسه می دهد.

She sits for the neighbors.

او از بچه های همسایه ها مراقبت می کند. (کارش این است - babysit)

The car sits two.

این خودرو، دو نفر گنجایش دارد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) آزمون گرفتن، تست گرفتن - sit around وقت را بدون هدف خاصی سپری کردن (مثال اول) - sit back الف: لم دادن یا ریلکس کردن روی صندلی و غیره (مثال دوم) ب: تلاشی برای انجام کاری صورت ندادن، بی خیال بودن (مثال سوم)

Tom likes to sit around the house in shorts and a T-shirt on hot days.

تام دوست دارد در روزهای گرم با شرت و تی شرت در خانه وقت بگذراند.

Sit back and enjoy the ride.

راحت بشین و از رانندگی لذت ببر.

You can't just sit back and wait for job offers to come to you.

تو نمی توانی فقط بی خیالی طی کنی و منتظر باشی که پیشنهاد های کاری به تو ارائه شود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sit by تلاشی برای جلوگیری از کار یا چیز بدی نکردن، دست رو دست گذاشتن (مثال اول) - sit down الف: نشستن ب: نشاندن - be sitting down در حالت نشسته بودن (مثال دوم) - sit in الف: جا یا موقعیت یا مسئولیت کسی که حاضر نیست را گرفتن (مثال دوم) ب: در یک رویدادی یا جای حضور داشتن بدون آنکه در آن مشارکت داشته باشید (مثال سوم)

I’m not going to sit by and watch a man go to prison for something I’ve done.

من نمی خواهم دست روی دست بگذارم و ببینم که فردی به خاطر کاری که من کرده ام به زندان برود.

The vice president will sit in for the president at today’s meeting.

معاون رئیس جمهور در جلسه امروز به جای رئیس جمهور حضور خواهد داشت.

I would like to sit in on one of your classes.

دوست دارم در یکی از کلاس های شما حضور داشته باشم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sit on در رسیدگی به چیزی تاخیر کردن یا به تاخیر انداختن چیزی یا خودداری از استفاده کردن از چیزی (مثال اول) - sit on your hands تلاشی برای انجام کار خاصی نکردن - rest/sit on your laurels از موفقیت گذشته سر مست بودن و تلاشی برای موفقیت در آینده نکردن - sit out الف: در جایی ماندن و منتظر پایان چیزی شدن (مثال دوم) ب: شرکت نکردن در چیزی یا دخیل نبودن یا حضور نداشتن در چیزی (مثال سوم)

They're sitting on some of the best talent in the industry, and it's all just going to waste.

آن دارند از استفاده کردن از تعدادی از بهترین استعداد های این صنعت خودداری می کنند و همه این ها دارد هدر می رود.

Though the movie was very boring, he sat it out to see how it ended.

با اینکه آن فیلم خیلی حوصله سر بر بود، او تا پایان آن نشست تا ببیند که چطور تمام می شود.

You can start the game without me. I'm going to sit this one out.

شما می توانید این مسابقه را بدون من تمام کنید. من در این یکی شرکت نمی کنم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sit pretty در یک موقعیت یا وضعیت خیلی خوب بودن - sit through رفتن و تا پایان چیزی ماندن (مثال اول) - sit tight الف: حرکت نکردن و در موقعیت خود ثابت بودن (مثال دوم) ب: وضعیت یا شرایط خود را تغییر ندادن - sit up الف: تا دیر وقت بیدار بودن (مثال سوم) ب: نشستن روی صندلی با کمر صاف (مثال چهارم) ج: از حالت دراز کشیده به حالت نشسته جابجا شدن یا جابجا کردن یا نشستن روی تخت خواب قبل از خواب یا بعد از بیدار شدن از خواب (مثال آخر)

I find that I can never sit through his lecture without getting distracted.

من فهمیدم که هرگز نمی توانم تا پایان سخنرانی او حضور داشته باشم و حواسم پرت نشود.

Sit tight, I'll go get help.

همینجا که هستی باش، من کمک خواهم آورد.

Sometimes we just sit up and watch videos all night.

بعضی اوقات ما تا دیروقت بیدار میمانیم و تمام شب را فیلم نگاه می کنیم.

Sit up straight—don't slouch.

صاف بشین – خم نشو.

He sat up and reached for his glasses.

او نشست و برای برداشتن عینک خود دست دراز کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sit up and take notice ناگهان به چیزی توجه کردن - does not sit well/comfortably (etc.) with you چیزی که شما با آن راحت نیستید

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها