برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با watch
ترجمه و جمله با watch
(فعل) نگاه کردن به چیزی برای مدتی، تماشا کردن، زیر نظر داشتن (سه مثال اول) – مراقبت کسی یا چیزی بودن (مثال چهارم)
The police were watching to see who left the bank first.
پلیس تحت نظر داشت تا ببیند چه کسی اول از بانک خارج می شود.
to watch a film/movie/video/show
تماشا کردن یک فیلم/فیلم/فیلم/برنامه
The referee watched the clock to blow his whistle and finished the game.
داور زمان را تحت نظر داشت تا در سوتش بدمد و پایان بازی را اعلام کند.
The sign says "Watch for falling rocks".
این علامت می گوید: مراقب ریزش سنگ ها باشید.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) a watched pot never boils اینکه وقتی منتظر چیزی هستید زمان به کندی می گذرد - watch for در جستجوی چیزی بودن، به دنبال چیزی بودن (مثال اول) - watch it اینکه به کسی بگویید مراقب باشد (مثال دوم) - watch out آگاه بودن از خطر (مثال سوم)
The doctor watched for signs of the disease.
دکتر به دنبال علائم بیماری بود.
Watch it, there’s a car.
مراقب باشد، یک ماشین دارد می آید.
Watch out for thieves round here.
حواست به دزدهای این اطراف باشد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) watch over مراقبت کردن از کسی یا چیزی - watch (someone or something) like a hawk با دقت مراقب کسی یا چیزی بودن و آن را تحت نظر داشتن – watch/ have someone's back هوای کسی را داشتن - watch your back مراقب خود بودن - watch your p's and q's مودبانه رفتار کردن - watch your step الف: مراقب قدم های خود بودن ب: مراقب حرف یا رفتار خود بودن (مثال دوم) - you watch اینکه به کسی بگویید اتفاقی رخ خواهد (حالا می بینی – مثال سوم)
He may be prime minister for now, but he still needs to watch his back.
او ممکن است در حال حاضر نخست وزیر باشد، ولی هنوز هم باید مراقب خود باشد.
You'd better watch your step with me, young lady.
بهتر است مراقب حرف زدنت با من باشی، خانوم جوان.
He’ll win this time, you watch.
او اینبار برنده می شود، حالا می بینی.
watch
اسم
watches
(اسم) ساعت مچی یا ساعت همراه (clock ساعت دیواری) – مراقبت، مراقب، پاسبان (مثال دوم و سوم) - keep a watch out for somebody/something یا be on the watch for somebody/something مراقب چیزی بودن، حواس خود را به چیزی یا کسی معطوف کردن (مثال آخر)
digital watches
ساعت های دیجیتال
Security forces kept a close watch on our activities.
نیروهای امنیتی به شدت مراقب فعالیت های ما بودند.
The soldiers on the night watch had to be careful not to fall asleep.
سربازان پاسبان شب مجبور بودند مراقب باشند که نخوابند.
The police told residents to keep a watch out for a black van.
پلیس به ساکنین گفت که حواسشان به یک ون مشکی باشند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) هشدار هواشناسی
a tornado watch
هشدار گرد بارد
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: