برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با account
ترجمه و جمله با account
(اسم) حساب بانکی
Do you have an account with us?
آیا شما در بانک ما حساب دارید؟
She took out her money and closed her account.
او پولش را از بانک خارج کرد و حسابش را بست.
We should open an account in her name and put money into it each year.
ما باید یک حساب به نام او باز کنیم و هر سال در آن پول بریزیم.
deposit/pay money into an account
حساب را شارژ کردن، پول در حساب قرار دادن
joint/separate account
حساب مشترک/حساب شخصی
حساب شرکتی/شخصی
a deposit/savings account
یک حساب سرمایه گذاری که سود از آن دریافت می کنید و برداشت پول از آن با هماهنگی با بانک ممکن است (در آمریکایی savings account کاربرد دارد)
a checking/chequing /current account
حسابی که شما هر وقت بخواهید می توانید با استفاده از کارت اعتباری یا دسته چک از آن پول برداشت کنید (در آمریکایی checking account کاربرد دارد)
numbered account
نوعی حساب بانکی مخصوصا در سوئیس که بجای نام شخص با یک شماره شناخته می شود
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) حساب کاربری در یک سایت یا در یک شرکت (مثال اول) – حساب نسیه ای که با یک شرکت و مغازه دارید (مثال دوم و سوم) - settle an account یا settle accounts with someone اصطلاحا به معنی پایان دادن بحث و غیره با مخالفین و غیره است – یک مشتری ثابت (مثال چهارم)
an email/a Twitter account
یک حساب ایمیل/توئیتر
Put it on my account. (= Charge it to my account.)
این را به حسابم بگذار.
تصفیه کردن حساب و پرداخت بدهی
Our company has lost several of its most important accounts.
شرکت ما چند مورد از مشتریان مهم خمود را از دست داده است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) داستان یا توضیح یا گزارشی درباره چیزی (مثال اول) - on that account/on this account به این دلیل، به این خاطر (مثال دوم) – ارزش یا اهمیت (با اصطلاحاتی مانند of no account یا of little account – مثال سوم)
a detailed account of what has been achieved
یک گزارش دقیق از آنچه به دست آمده است
Today all people are our friends, and we should treat them well on that account.
امروز همه مردم دوستان ما هستند، و ما باید به همین دلیل با آن ها رفتار خوبی داشته باشیم.
His past achievements were of no account when it came to competing with the younger men.
دستاورد های گذشته او وقتی با دستاورد های جوانان مقایسه می شود، اهمیتی ندارند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) bring/call/hold (someone) to account کسی را که مسئول یک اشتباه یا جرم است را مجبور به توضیح کردن و حتی مجازات کردن (مثال اول) - by/from all accounts بر اساس همه توصیفات مختلفی که درباره چیزی ارائه می شود، طبق نظرات بقیه (مثال دوم) - by your own account طبق گفته یا تجربه شما (مثال سوم)
The debate is intended to bring the Government to account.
این مذاکره در تلاش است تا دولت را وادار به پاسخگویی کند.
I've never seen the movie, but it's a lovely film, by all accounts.
من هرگز این فیلم را ندیده ام ولی طبق گفته بقیه، فیلم دوست داشتنی است.
By her own account, she's quite wealthy.
طبق اظهار خودش، او آدم متمولی است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) give a good account of yourself خوب کار کردن یا خوب ظاهر شدن مخصوصا در یک رقابت - on account of به دلیل، ب خاطر چیزی یا کسی (مثال اول) - on someone's account به خاطر کسی، برای خشنودی کسی - on your own account الف: بدون کمک و توسط خود (مثال دوم) ب: برای صلاح خودت - take (something) into account یا take account of (something) در نظر گرفتن (consider)
We were treated badly on account of our beliefs.
با ما به دلیل باور هایمان، بد برخورد شد.
Sara decided to do a little research on her own account.
سارا تصمیم گرفت که خودش کمی تحقیق کند.
account
فعل
accounts; accounted; accounting
(فعل) به حساب آوردن، در نظر گرفتن (معمولا مجهول – مثال اول) - there's no accounting for taste این اصطلاح وقتی گفته می شود که توضیح اینکه چرا افراد مختلف چیز های مختلفی را دوست دارند دشوار باشد (مثال دوم) - account (to sb) for sth دلیل چیزی را توضیح دادن (مثال سوم)
He was accounted a genius by all who knew his work.
او از طرف همه آن هایی که با او کار می کردند یک نابغه به حساب آورده میشد.
Sara: I can't believe so many people are going to see that boring movie. Jin: There's no accounting for tastes.
سارا: من نمی توانم باور کنم که این همه آدم برای دیدن آن فیلم کسل کننده می روند. جین: بعضی سلیقه ای را نمی توان توضیح داد.
How do you account for your success?
شما چطور موفقیت خود را توضیح می دهید؟ (دلیل موفقیت شما چیست؟)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) account for sth الف: تشکیل دادن یک کل (مثال اول) ب: دلیل چیزی را توضیح دادن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: