koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با track

track

اسم

US /ˈtræk/

tracks

(اسم) مسیر – رد (مثال دوم) – ورزش دو و میدانی (track and field) یا مسیر دو و میدانی (سه مثال آخر)

railroad tracks

مسیرهای ریلی

We followed the track into the forest.

ما آن رد را درون جنگل دنبال کردیم.

The next year he didn’t run track.

سال بعد او در دو و میدانی شرکت نکرد.

our track team

تیم دو و میدانی ما

a horse track

مسیر مسابقه اسب

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) ریل قطار و غیره – ایستگاه راه آهن – ترک موسیقی (مثال دوم)

The train went off the track.

قطار از ریل خارج شد.

the title track

آهنگی که نام آن با نام آلبوم یکی است

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) رد کار خود یا مسیر خود را از بین بردن - in your tracks فورا یا به صورت ناگهانی از کاری دست نگه داشتن (مثال دوم) - keep track در جریان ماندن، آگاه ماندن، آبدیت ماندن (مثال سوم)

He covered his tracks, burnt letters and diaries.

او رد کارهای خود را از بین برد، نامه ها و دفتر خاطرات را سوزاند.

I stopped dead in my tracks at the question.

آن سوال باعث شد خوشکم بزند. (جا خوردم)

It's hard to keep track of what's going on.

سخت است که در خصوص اتفاقات آگاه ماند.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) lose track از قضیه عقب افتادن، آگاهی خود را از دست دادن - make tracks سریعا جایی را ترک کردن - off track دور از بحث یا قضیه اصلی - on the right/wrong track در مسیر موفقیت/شکست - on track طبق برنامه، مسیر اصلی، طبق پیش بینی و ... (مثال دوم) - the wrong side of the tracks جایی از شهر و غیره که فقرا زندگی می کنند – trackless بی اثر، بدون رد، بی نشان (صفت)

Let's not get off track.

بیایید از موضوع دور نشویم.

I tried to get my life back on track after my divorce.

من سعی کردن بعد از طلاقم زندگی خود را به مسیر اصلی برگردانم. (زندگی خودم را جمع و جور کنم)

track

فعل

tracks; tracked; tracking

(فعل) دنبال کردن رد چیزی – ردیابی کردن – زیر نظر داشتن روند چیزی (مثال سوم)

They tracked the herd for miles.

آنها گله را کیلومترها ردیابی کردند.

The radar can track incoming missiles.

این رادار می تواند موشک های شلیک شده را ردیابی کند.

The progress of each student is tracked by computer.

پیشرفت هر دانش آموز توسط کامپیوتر زیر نظر گرفته می شود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) رده بندی کردن دانش آموزان بر اساس توانایی های آن ها (مثلا دانش آموزان باهوش از بقیه جدا کردن و در یک کلاس دیگر قرار دادن) – حرکت کردن دوربین فیلم برداری - track down رد کسی را زدن، پیدا کردن کسی یا چیزی، به دست آوردن اطلاعات در خصوص کسی یا چیزی (مثال دوم)

Students are already being tracked.

دانش آموزان قبلا تفکیک شده اند.

She had spent years trying to track down her parents.

او سال ها تلاش کرده بود تا والدنش را پیدا کرند.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها