عضویت

تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با other

other

صفت

US /ˈʌðɚ/

(صفت) دیگر یا بیشتر از چیزی که قبل تر ذکر شده است – دیگر (به معنی متفاوت) - The other end/side در طرف دیگر یا طرف مقابل

I can’t find my other shirt.

من نمی توانم پیراهن دیگر خود را پیدا کنم.

Are there any other people you have lied to them about it?

آیا کسان دیگری هستند که در این باره به آن ها دروغ گفته باشید؟

Any other day but tomorrow would be okay.

هر روز دیگری به جز فردا مشکلی ندارد.

There's no other way to do it.

راهی دیگر برای این کار وجود ندارد.

He crashed into a car coming the other way.

او به یک ماشین که داشت از روبرو می آمد تصادف کرد.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) every other یکی در میان - in other words به عبارت دیگر

I visit my parents every other week.

من والدینم را یک هفته در میان می بینم.

I go to gym every other day.

من یک روز در میان به باشگاه می روم.

So, In other words, we don't know what we don't know.

بنابراین، به عبارت دیگر، ما نمی دانیم که چه چیز را نمی دانیم.

(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) other than به غیر از - the other day/night/evening (etc.) اخیرا، چند روز قبل/چند شب پیش و غیره

I don't know any French people other than you.

من به غیر از تو هیچ فرانسوی نمی شناسم.

I saw Sara the other day.

من چند روز پیش سارا را دیدم.

other

ضمیر

(ضمیر) یک شخص یا چیز دیگر – یک طرف یا چیز مخالف - something/someone/somewhere etc or other وقتی استفاده می شود که نمی خواهید از کسی یا چیزی یا زمانی به صورت خاص و معلوم استفاده کنید و نام ببرید (سه مثال آخر)

Some designs are better than others.

برخی از طراحی ها از دیگری بهتر هستند.

Each of them looked at the other.

هر یک از آن ها به دیگری نگاه می کرد.

We moved from one side of town to the other.

ما از یک طرف شهر به طرف دیگر آن رفتیم.

We’ll get the money somehow or other.

من آن پول را یک جوری بدست می آورم.

Calls herself Sara something or other.

او خودش را سارا یک چیزی (فلان) نامید. (فامیلی سارا برای گوینده چندان مهم نیست)

Everyone has felt that way at some time or other in their lives.

همه این احساس را یک وقتی در زندگی داشته اند.

(ضمیر – ادامه بررسی معنی واژه) the other way around مخالف با یک برنامه یا موقعیت یا نظر و غیره

We ate dinner and then watched the movie, but we should have done it the other way around.

ما شام خوردیم و سپس فیلم تماشا کردیم، ولی بهتر بود بر عکس کار می کردیم. (اول فیلم بعد شام)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها