koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با hit

hit

فعل

US /ˈhɪt/

hits; hit; hitting

(فعل) ضربه زدن، زدن، اصابت کردن

Don’t hit your little brother!

برادر کوچکت را نزد.

The bus hit the bridge.

اتوبوس به درخت برخورد کرد.

The boy was hit by a speeding car.

آن پسر با یک خودروی سریع برخورد کرد.

The tank was hit by enemy fire.

آن تانک توسط آتش دشمن مورد اصابت قرار گرفت.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) حمله کردن – متاثر کردن، تاثیر بد یا تخریبی گذاشتن – فهمیدن یا پی برد به چیزی به صورت ناگهانی

Our plan is to hit the enemy before they can hit us.

نقشه ما این است که به دشمن حمله کنیم قبل از اینکه او بتواند به ما حمله کند.

The ship was hit by a sudden storm.

کشی توسط یک طوفان ناگهانی متاثر شد.

A powerful earthquake hit the city.

یک زلزله قدرتمند، شهر را متاثر کرد.

I was just about to give up when the solution hit me.

دیگه داشتم بی خیال می شدم که ناگهان راه حل به ذهنم رسید.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) رسیدن یا رفتن به یک سطح یا موقعیت یا مکان

The company’s profits hit an all-time high last year.

پارسال سود شرکت به بالاتر از همیشه رسید.

We hit the beach nearly every day this summer.

ما این تابستان تقریبا هر روز به ساحل می رویم.

It'll be two hours before we hit the border.

قبل از اینکه به مرز برسیم دو ساعت طول می کشد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) hit back جواب حمله یا انتقاد را دادن - hit home خیلی واضح یا روشن شدن - hit it فرمان شروع به گروه موسیقی دادن - hit it big یا hit big خیلی موفق شدن - hit it off رفیق شدن - hit on (someone) مخ کسی را برا برقراری رابطه جنسی زدن - hit on/upon (something) در یافتن چیزی به موفقیت رسیدن (مثال اول) - hit out at (someone) با عصبانیت به کسی حمله کردن - hit the books خیلی مطالعه کردن (مثال دوم) - hit the buffers شکست خوردن، پایان یافتن - hit the deck یا hit the deck یا hit the ground زمین خوردن، افتادن - hit the fan باعث مشکل شدن - hit the ground running فورا دست به کار شدن و موفق شدن (مثال سوم)

She hit on a new way to do things.

او موفق شدن راهی برای انجام کارها پیدا کند.

Her exams are soon so she’d better start hitting the books.

امتحانات او نزدیک است پس بهتر است درس خواندن را شروع کند.

The new administration is expected to hit the ground running.

از دولت جدید انتظار میرود بدون وقفه کار کند و موفق شود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) hit the hay یا hit the sack به تخت خواب رفتن - hit the jackpot الف: تمام پولی که ممکن است را بردن ب: خوش شانسی آوردن - hit the nail on the head کاملا درست بودن - hit the panic button ترسیدن از پیش آمد - hit the road الف: سفری را آغاز کردن ب: رفتن (مثال اول) - hit the roof یا hit the ceiling خیلی عصبانی یا ناراحت شدن - hit the skids به سرعت بدتر شدن یا سقوط کردن مثل بازار سرمایه - hit the spot خیلی خوب بودن، خیلی لذت بخش بودن - hit the streets یا hit the pavement بیرون رفتن به دنبال چیزی یا هدفی - hit the trail سفری را آغاز کردن - hit up درخواست کردن (مثال دوم) - hit your stride به کار سرعت دادن

It's time to hit the road.

وقت رفتن است.

Does she always hit you up for money when she wants new clothes?

آیا او هر وقت که لباس جدید میخواهد از تو درخواست پول میکند؟

hit

اسم

hits

(اسم) موفقیت - ضربه

The show was a hit.

آن برنامه یک موفقیت بود.

a hit movie

موفقیت یک فیلم

The hospital took a direct hit from a bomb.

این بیمارستان از یک بمب مستقیما ضربه خورد.

She took a big financial hit when the stock market fell.

وقتی بازار سرمایه سقوط کرد، او متحمل یک ضربه اقتصادی بزرگ شد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها