معنی big به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(صفت) بزرگ از نظر اندازه، حجم، اهمیت و غیره (دو مثال اول) – متمایل یا علاقه مند به انجام کارهایی بیش از بقیه مردم (مثال سوم) – پر از علاقه یا اشتیاق (مثال چهارم)
a beautiful girl with big eyes
یک زن زیبا با چشمانی بزرگ
He is earning big money as a doctor.
او به عنوان یک دکتر دارد درآمد زیادی کسب میکند.
He's a big drinker.
او خیلی شراب میخورد.
a big fan
یک طرفدار پر و پا قرص
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) مهم، با ارزش (مثال اول) – بزرگ تر (مثال دوم) – سخاوتمند، بزرگ - it is big of somebody to do something اینکه بگوید که انجام دادن کاری بزرگی کسی را میرساند (مثال آخر)
We have another big game next week.
ما یک بازی مهم در هفته آینده داریم.
my big brother
برادر بزرگتر من
It was big of Jim to come over and apologize like that.
بزرگی جیم را میرساند که اینطور آمد و عذرخواهی کرد.
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) بسیار قوی، شدید (مثال اول) - a big fish in a small pond کسی که فقط در یک جمع محدود دارای شهرت است - big on بسیار مشتاق به انجام کاری - big with child باردار و در آستانه زایمان - too big for your britches یا too big for your boots با اعتماد به نفس بسیار زیاد – bigness (اسم) بزرگی (مثال دوم)
big
قید