عضویت عضویت در سایت

تماس تماس با ما
بخش های مختلف وب سایت کوبدار

منو

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با top

top

اسم

US /ˈtɑːp/

tops

(اسم) بالاترین نقطه یا بخش چیزی – سطح یا لبه بالایی چیزی (سر، رویه، کلاهک و ... – مثال دوم) – (در خصوص بتری، دیگ و هر چیز در داری) سرپوش، درپوش و ... (مثال سوم)

Write your name at the top.

اسم خود را در بالا بنویسد.

a table with a wooden top

یک میز با رویه چوبی

a bottle top

در بتری

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) بالاترین سطح، قله – لباسی که مخصوصا توسط زنان در بالای کمر پوشیده می شود (تاپ یا در برخی تلفظ های فارسی، تاب – مثال دوم) – ابتدای چیزی مانند یک لیست (مثال آخر)

He is at the top of his profession.

او در قله تخصص خود قرار دارد.

a skirt with a matching top

یک دامن با یک تاپ ست

All right. Once more from the top. Action!

خیلی خوب. یک بار دیگر از ابتدا (ابتدای یک صحنه یا نمایش نامه و غیره). حرکت!

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) at the top of the heap در بالاترین سطح یک حرفه یا موقعیت اجتماعی و غیره - at the top of the pile الف: در بالای ستون یا توده از چیزی ب: همچنین به معنی: در یک موقعیت خیلی خوب یا خیلی بالا یا خیلی مهم - come out on top رقابتی را برنده شدن (مثال اول) - from top to bottom اصطلاحا به معنی همه جا، از سر تا پا - from top to toe از سر تا پا - off the top of your head بدون زیاد فکر کردن درباره چیزی یا بدون توجه به جزئیات و همه حقایق مربوط به چیزی (مثال دوم)

It’s difficult to predict who will come out on top.

پیش بینی اینکه چه کسی برنده خواهد شد دشوار است.

Off the top of my head I’d say it would cost $2 000 to do the repairs.

اگر بخواهم همینجوری بگویم (بدون بررس دقیق، حدسی)، به نظرم تعمیرات 2000 دلا هزینه خواهد داشت.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on top در بالاترین نقطه یا بخش یا سطح - on top of الف: روی چیزی ب: تحت کنترل داشتن کاری (مثال دوم) ج: آگاه بودن، در جریان بودن د: خیلی نزدیک به چیزی یا کسی (مثال سوم) ه: علاوه بر چیزی (مثال چهارم)

She picked the card on top.

او کارت بالایی را برداشت.

Don’t worry; I’m back on top of things now.

نگران نباشید، من الان بر اوضاع مسلط شده ام.

The truck was almost on top of us.

کامیون خیلی به ما نزدیک بود.

On top of being dull, he's unfriendly.

علاوه بر احمق بودن، رفتار غیر دوستانه دارد.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on top of the world خیلی موفق - over the top فراتر از تصور – نوعی اسباب بازی کودکانه مثل توتم که پیچ می خورد

top

صفت

(صفت) بالا، مهم، با کیفیت، بالاترین سطح

top-ranked athletes

ورزشکاران سطح بالا

the top news

مهم ترین اخبار

the top floor

طبقه بالا

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها