koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با throw

throw

فعل

US /ˈθroʊ/

throws; threw /ˈθruː/ ; thrown /ˈθroʊn/ ; throwing

(فعل) پرتاب کردن، پرت شدن – حرکت دادن چیزی به سرعت یا بدون توجه (مثال دوم) – گیج کردن کسی (مثال آخر)

He was thrown from his motorcycle.

او را از روی موتورش پرت کردند.

I threw open the windows to let the smoke out.

من به سرعت پنجره را باز کردم تا اجازه دهم دود بیرون برود.

It threw me completely when she said she was coming to stay with us.

اینکه او گفت که دارد می آید تا با ما زندگی کند، مرا کاملا گیج کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) چیزی را به سرعت جایی قرار دادن - throw away الف: دور انداختن چیزی (مثال دوم) ب: هدر دادن چیزی، از دست دادن چیزی (مثال سوم) - throw in الف: چیزی را به عنوان اشانتیون هنگام فروش دادن (مثال آخر) ب: افزودن یا اضافه کردن چیزی به چیزی مانند یک نظر ارائه دادن در یک بحث

He took off his jacket and threw it on to the back seat.

او ژاکتش را در آورد و بلافاصله آن را روی صندلی پشتی گذاشت.

We threw away that old chair.

ما آن صندلی قدیمی را دور انداختیم.

Don't throw your life away.

عمرت را هدر نده.

Pay $50 for larger prints and they throw in a free photo album.

50 دلار برای یک کپی بزرگ پرداخت کن و آن ها یک آلبوم عکس اشانتیون می دهند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) throw off الف: در آوردن لباس (نه همه آن بلکه مثلا کت) به سرعت ب: خلاص شدن از دست چیزی ج: باعث اشتباه یا غلط شدن یک محاسبه شدن د: نور یا گرما و غیره را از یک منبع فرستادن یا تولید کردن (مثال اول) ه: فرار کردن از دست کسی یا چیزی (مثال دوم) ف: یک بیماری را پشت سر گذاشتن

The engine was throwing off so much heat.

این موتور گرمای زیادی تولید می کند.

They threw the police off by travelling on false passports.

آن با پاسپورت های تقلبی از دست پلیس فرار کردند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) throw on الف: لباسی را به سرعت پوشیدن ب: به کار انداختن چیزی با کلید (مثال اول) - throw out الف: دور انداختن چیزی ب: رد کردن یا در نظر نگرفتن (مثال دوم) ج: پیشنهاد کردن چیزی د: نور یا گرما و غیره تولید کردن (مثال سوم) ه: آسیب رساندن به بخشی از بدن ف: کسی را مجبور به ترک مکانی کردن (مثال چهارم)

She threw on the lights.

او چراغ ها را روشن کرد.

The bill was thrown out by the Senate.

آن لایحه توسط مجلس سنا رد شد.

a small fire that threw out a lot of heat

آتش کوچکی که گرمای زیادی تولید می کند

The referee threw out the player for insulting.

داور آن بازیکن را به دلیل توهین اخراج کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) throw together سر هم کردن چیزی با بی دقتی - throw up الف: بالا آوردن غذا و غیره (مثال اول) ب: (در مورد یک دونده یا خودرو یا موشک و غیره) گرد و خاک کردن (مثال دوم) - throw up your hands تسلیم شدن و از تلاش دست کشیدن - throw yourself at (someone) کسی را از نظر جنسی جذب کردن - throw yourself into خود را وقف انجام کاری کردن (مثال آخر)

The patient was throwing up blood.

آن بیمار داشت خون بالا می آورد.

Her car threw up dust.

خودروی او گرد و خاک بلند کرد.

He threw himself into his essay.

او خودش را وقف مقاله اش کرد. (با تمام انرژی خود روی مقاله اش کار کرد)

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها