koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با say

say

فعل

US /ˈseɪ/

says /ˈsɛz/ ; said /ˈsɛd/ ; saying /ˈsejɪŋ/

(فعل) گفتن یا چیزی را بر زبان آوردن

I'm so tired, she said.

او گفت: من خسته هستم.

Don't believe a word he says.

یک کلمه از حرف های او را باور نکن.

Sara said to meet her in front of the building.

سارا گفت که او را جلوی ساختمان ملاقات کنم.

It is hard to say what caused the problem.

سخت هست که بگوییم که دلیل این مشکل چیست.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نظری را بیان کردن (دو مثال اول) – تصور کردن، فرض کردن (مثال سوم) – دادن اطلاعات یا دستورالعمل که چیزی مانند یک نوشته به ما می دهد (مثال آخر)

I have to say I enjoyed every minute that I spend with her.

باید اعتراف کنم که از تک تک دقایقی که با او سپری کردم لذت بردم.

I say we go without them.

من می گویم بدون آن ها برویم.

Let’s say your plan fails, then what?

بیایید فرض کنیم نقشه شما شکست می خورد، بعدش چی؟

What does that sign say?

آن علامت چه می گوید؟ (چی نوشته است؟)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) enough said اینکه بگویید که حرف کسی را درک کرده اید و نیازی به اطلاعات بیشتر نیست (مثال اول) - fair to say نظری را ارائه دادن که منطقی و مورد اجماع است - go without saying واضح و درست بودن (مثال دوم) - hasten to add/say/explain (etc.) چیزی را فورا بیان کردن تا از سوء برداشت یا سردرگمی اجتناب شود - have anything/something (etc.) to say about چیزی برای گفتن داشتن یا توانایی برای تاثیر گذاشتن داشتن (مثال سوم)

John: Jerry's the sort of man who wears a lot of jeweler. Sara: Enough said.

جان: جری جز آن دسته از مردها است که جواهرات زیادی می پوشد. سارا: فهمیدم، دیگر ادامه نده.

It goes without saying that success is the product of hard work.

واضح است که موفقیت، محصول تلاش زیاد است.

She didn't have anything to say about it.

او درباره آن قضیه چیزی برای گفتن نداشت.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) have something/nothing/much (etc.) to say for yourself خود فرد توانایی توضیح کار خود یا حرف خود و غیره را دار یا ندارد (مثال اول) - having said that یا that said با وجود حرفی که من الان زدم (مثال دوم) - I dare say به جرات می گویم - if I may say so یا if I might say so برای بیان یک انتقاد یا یک مخالفت به صورت مودبانه (اگر ناراحت نمی شوید بگویم که ...) - if I say so myself تعریف از خود نباشه بگویم که (مثال سوم)

Your teacher says you were caught cheating. What do you have to say for yourself?

معلم شما می گوید که دست تو هنگام تقلب کردن رو شده است. چه توضیحی برای این کار خود داری؟

I sometimes get worried in this job. Having said that, I enjoy doing it, it's a challenge.

من گاهی اوقات در این کار نگرانی به سراغم می آید. با این وجود، از انجام آن لذت می برم، این کار یک چالش است.

I'm a pretty good soccer palyer, if I say so myself.

اگر تعریف از خود نباشه، من یک بازیکن فوتبال خوب هستم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) I hear what you're saying من حرف شما را فهمیدم یا شنیدم یا متوجه حرف شما را شدم - I'll say اینکه بگویید که با چیزی که گفته شد کاملا موافق هستید - needless to say واضح است که (مثال اول) - never say die اینکه به کسی روحیه بدهید و به او بگویید هرگز ناامید نشود - never say never من نمی گویم هیچ وقت - not to say اگر نگویم که (برای توصیف چیزی به روش قوی تر – مثال دوم) - say something/little/a lot (etc.) for اینکه بگویید کسی یا چیزی شایسته ستایش یا تحسین و غیره هست/نیست (مثال سوم)

Needless to say, I should have spent more time on the report, but I just didn't have it.

واضح است که من باید زمان بیشتری برای این گزارش در اختیار داشته باشم ولی اصلا آن را ندارم.

The information is inadequate, not to say misleading.

اگر نگویم که این اطلاعات گمراه کننده است ولی نامناسب که حتما هست.

It says a lot for her that she never lost her temper.

بسیار قابل تحسین است که او هرگز از کوره در نمی رود.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها