برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با push + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با push
(فعل) هل دادن – جابجا کردن یا تغییر دادن حالت یا وضعیت چیزی (مثال دوم) – کسی را به کاری وادار کردن، یا با فشار به کاری واداشتن (مثال آخر)
You push and I'll pull.
تو هل بده، من می کشم.
The rise in interest rates will push prices up.
افزایش نرخ بهره، قیمت ها را بالا خواهد برد.
She’s pushing me for an answer.
او مرا برای یک پاسخ تحت فشار گذاشت.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) push it/things ادامه داد یا تلاش به انجام کاری که باید متوقف شود - push off الف: ترک کردن (مثال دوم) ب: گم شو - push on الف: تحمیل کردن ب: جلو رفتن، پیش روی کردن (مثال سوم)
Don't push it.
بس کن.
I’d better be pushing off now – I’ve got work to do.
بهتر است بروم – کار دارم.
They pushed on with their plans.
آن ها برنامه های خود را جلو بردند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) push over الف: با هل دادن به زمین انداختن (مثال اول) ب: جا خالی کردن برای نشستن یا ایستادن کسی - push around با تهدید یا با زور کسی را به کاری وادار کردن (مثال دوم) - push back something به تاخیر انداختن - push for something مصرانه به دنبال دستیابی به چیزی بودن (مثال آخر)
push
اسم
pushes
(اسم) هل – هجوم نظامی (مثال دوم) – تلاش ادامه دار برای رسیدن به چیزی (مثال سوم) - push comes to shove برای این استفاده می شود که بگویید که وقتی یک موقعیت، جدی یا خطرناک یا مشکل شد چه رخ می دهد (مثال آخر)
Give the door a push to open it.
برای باز کردن این در یک هل به آن بده.
another big push into enemy territory
هجوم گسترده دیگر به درون قلمرو دشمن
a push for a raise in the minimum wage
تلاش مصرانه ای برای افزایش در پایه حقوقی
Even my close friends didn't show up to help me when push came to shove.
وقتی شرایط سخت شد، حتی دوستان صمیمی من برای کمک نیامدند.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: