koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با play

play

فعل

US /ˈpleɪ/

plays; played; playing

(فعل) بازی کردن – شوت کردن یا انداختن یا گرفتن توپ یا هر وسیله بازی دیگر (مثال آخر)

to play with children

بازی کردن با بچه ها

He loves playing football.

او عاشق فوتبال بازی کردن است.

We never play for money.

ما هرگز برای پول بازی نمی کنیم.

What position does he play?

او در کدام موقعیت بازی می کند؟ (مهاجم، مدافع و غیره)

In golf, you have to take time to decide how to play difficult shots.

در گلف، باید وقت بگذارید تا تصمیم بگیرید که چگونه شوت های سخت را مهار کنید (یا بزنید).

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نقش ایفا کردن در یک فیلم و غیره – نقش بازی کردن برای فریب دادن (مثال دوم) - play a joke on someone فریب دادن کسی برای شوخی کردن یا کلاه برداری کردن

He played the lead role in the movie.

او در این فیلم نقش اصلی را بازی کرد.

Don't play dumb with me – you know very well what happened!

با من لال بازی در نیار – تو خوب می دانی که چه اتفاقی افتاده است.

Let's play a joke on her.

بیایید کمی با او شوخی کنیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نواختن یک ساز موسیقی – شرط بستن یا سرمایه گذاری ریسکی کردن روی چیزی (مثال دوم) - play around الف: رابطه جنسی داشتن با غیر از شریک خود

I played piano in school.

من در مدرسه پیانو می زدم.

He plays the stock market.

او در بورس سرمایه گذاری کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) play around ب: سرسری برخورد کردن با چیزی ج: استفاده کردن یا انجام دادن کاری به صورت غیر جدی و تفریح واری (ور رفتن با چیزی) - play at (something) ادای انجام کاری را درآوردن (مثال آخر)

You can't play around with diabetes.

تو نمی توانی با قند خون سرسری برخود کنی.

Don't play around with my tools!

با ابزار من ور نرو!

She's only playing at being an actress.

او فقط ادای یک بازیگر بودن را در می آورد.

play

اسم

plays

(اسم) نمایش نامه – نمایش – بازی – یک دور در یک بازی مانند بیس بال (مثال آخر)

plays by Shakespeare

نمایش نامه های شکسپیر

Play is very important to a child’s development.

بازی برای رشد کودک خیلی مهم است.

Rain stopped the play after an hour.

باران مسابقه را بعد از یک ساعت متوقف کرد.

a clever play on words

یک بازی زیرکانه با کلمات

the first play of the game

اولین حرکت در بازی (حمله، دفاع یا هر حرکت که یک دور محسوب شود و شروع و پایانش برای همه مشخص است)

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) فعالیت، عمل – حرکت شل یا آزادانه یک قطعه یا وسیله - make a play for تلاش برای دستیابی به چیزی (مثال آخر) - out of play خارج از زمین بازی

Both of these factors are in play.

هر دو این فاکتورها در حال فعالیت (اثرگذاری) هستند. (یا درگیر هستند)

There’s too much play in the rope.

طناب خیلی بازی می کند. (شله)

She was making a play for the job.

او داشت برای به دست آوردن آن شغل تلاش می کرد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها