برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با arm
ترجمه و جمله با arm
(اسم) بازو، دست از انتهای شانه تا مچ (مثال اول) – قسمت دست یک لباس – بازو یا دسته صندلی یا مبل و غیره که برای راحتی قرار گرفتن دست آدمی تعبیه شده است (مثال دوم) - بخش باریکی از یک دریا یا دریاچه و غیره یا بخش باریکی از یک زمین که به یک قسمت بزرگ متصل میشود (مثال سوم)
She broke her left arm.
دست چپ او شکست.
the arm of a chair
دسته یک صندلی
an arm of the sea
یک شاخه از دریا
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) شاخه، بخش یا دسته یا گروه (مثال اول) – پرتاب کننده توپ در ورزش - an arm and a leg مقدار پول خیلی زیاد - arm in arm دست در دست، کنار هم (مثال دوم) - a shot in the arm چیزی که مشوق کسی است - as long as someone's arm خیلی بلند، خیلی مفصل (مثال سوم)
the research arm of the company
بخش تحقیقاتی شرکت
We walked arm in arm along the river bank.
ما دست در دست هم کنار رودخانه قدم زدیم.
I’ve got a list as long as your arm of things I need to buy for the party.
یک لیست خیلی مفصل از چیز هایی که باید برای میهمانی بخرم به من داده شد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) at arm's length به فاصله یک دست - to keep someone or something at arm's length از صمیمی شدن یا نزدیک شدن به کسی یا چیزی خودداری کردن - chance your arm ریسک کردن - give your right arm اینکه بگویید که خیلی مشتاق به کاری هستید - the long arm of the law توانایی پلیس برای پیدا کردن و دستگیری یک مجرم - twist someone's arm الف: دست کسی را پیچاندن ب: کسی را مجبور به کاری کردن - with open arms بسیار مشتاقانه یا دوستانه
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) اسلحه (مثال اول) – arms آرم یا نشان یا مجموعه ای از تصاویر مربوط به کسی یا خانواده ای - call to arms الف: درخواست یا دستور آماده شدن برای نبرد ب: چیزی که باعث بحث و درگیری میشود - in arms در طرف یا جبهه کسی بودن و همراه او جنگیدن - lay down your arms سلاح خود را زمین گذاشتن و جنگ را متوقف کردن - present arms اسلحه را به حالت پیش فنگ یا حالت پرچم جلوی خود گرفتن - take up arms برداشتن سلاح و آماده برای نبرد - under arms خدمت کردن در ارتش و غیره - up in arms عصبانی و آماده جنگ و جدل
arm
فعل
arms; armed; arming
(فعل) مسلح کردن – بمب یا سلاحی را برای استفاده آماده کردن – تامین کردن همه اطلاعات یا مهارت ها یا تجهیزات مورد نیاز برای چیزی یا انجام کاری (مثال دوم)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: