برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با feel + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با feel
(فعل) احساس کردن یا تجربه کردن – لمس کردن (مخصوصا با انگشت و برای آزمایش چیزی – مثال سوم)
I feel comfortable with you, Nick.
من با تو احساس راحتی می کنم، نیک.
Feel the softness of the baby’s skin.
نرمی پوست بدن را لمس کن.
She felt around for the light switch.
او به دنبال کلید برق می گشت. (با انگشتش در تاریکی روی دیوار به دنبال کلید برق بود.)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) نظر داشتن، احساس کردن - feel for احساس دلسوزی یا ترحم داشتن (مثال دوم) - feel no pain مست بودن - feel (someone) out نظر کسی را به صورت غیر مستقیم از او بیرون کشیدن - feel up کسی را برای قصد جنسی لمس کردن - feel your best خیلی سالم و سلامت بودن - feel your oats انرژی یا اعتماد به نفس تازه ای را احساس کردن - feel your way الف: دست های خود را به جلو دراز کردن با این هدف که مثلا در تاریکی بتوانید موانع پیش رو را تشخیص دهید ب: به سمت هدفی به صورت آهسته م محتاطانه حرکت کردن
feel
اسم
(اسم) فهم و درک یا استعداد – احساسی که با تماس یا لمس چیزی حاصل می شود
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: