برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با act
ترجمه و جمله با act
(اسم) کاری که انجام شده است، اقدام (مثال اول) - act of God یک کار یا واقعه طبیعی مانند سیل و زلزله و غیره – مصوبه قانونی که توسط کنگره یا مجلس مشروعیت دارد (مثال دوم) – یک بخش یا پرده از یک نمایش را یک اپرا (مثال سوم)
a criminal act
یک اقدام مجرمانه
an act of Parliament
یک قانون پارلمان
Shakespeare's plays were written in five acts.
نمایش نامه های شکسپیر در 5 بخش نوشته شده است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) هر یک از اجرا ها در یک نمایش (مثال اول) – یک برنامه یا نمایشی که یک فرد یا پره اغلب آن را انجام می دهد – یک بازیگر یا هنرمند یا گروهی از بازیگران یا هنرمندان (مثال دوم) - balancing/juggling act موقعیتی که در آن تلاش می کنید چند کار مختلف را همزمان انجام دهید (مثال سوم)
a magic act
بخش حرکات محیرالعقول
They were one of rock's most impressive live acts.
آن ها یکی از تحسین برانگیز ترین اجرا کننده های زنده بودند.
Sara quickly discovered that working full-time while going to school was going to be quite the balancing act.
سارا به سرعت فهمید که کار تمام وقت همراه با رفتن به مدرسه کاملا شعبده بازی است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تظاهر کردن (مثال اول) - clean up your act قابل قبول تر رفتار کردن، شروع به اصلاح رفتار کردن (مثال دوم) - get into the act یا get in on the act شروع بکار کردن - get your act together هماهنگ اقدام کردن، موثرتر اقدام کردن (مثال سوم)
You could tell she was just putting on an act.
میشد گفت که او فقط داشت تظاهر می کرد.
He cleaned up his act and gave up cigarettes.
او رفتارش را اصلاح کرد و سیگار را ترک کرد.
If Sara got her act together she’d be a great musician.
اگر سارا بهتر کار کند یک موسیقی دان بزرگ خواهد شد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in the act (of doing something) در حال انجام کاری
He was caught in the act of dealing drugs.
او در حال معامله مواد دستگیر شد.
act
فعل
acts; acted; acting
(فعل) اقدام کردن، رفتار کردن (دو مثال اول) - act the part/role مانند کسی رفتار کردن یا نقش کسی را بازی کردن (مثال سوم) - act your age مثل هم سن و سال های خود رفتار کردن - act as if/like/though (مثال آخر)
تو داری مثل یک بچه رفتار می کنی!
Think before you act.
قبل از عمل کردن فکر کن.
Sara was chosen to act the part of the lawyer in the movie.
سارا برای بازی در نقش یک وکیل در آن فیلم انتخاب شد.
Why does he act as if he was stupid?
چرا او طوری رفتار می کند که گویی یک احمق است؟ (چرا او مثل یک احمق رفتار می کند؟)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تظاهر کردن، نقش بازی کردن – بازی کردن (مثال اول) – استفاده یا تاثیر یا فایده ای داشتن به صورت موقت (مثال دوم) - act on/upon استفاده یا تاثیر یا فایده ای داشتن (مثال سوم)
She is acting the role of Juliet.
او نقش جولیت را بازی می کند.
Jim acted as host at the meeting.
جیم میزبان جلسه بود.
Why didn't you act on her suggestion?
چرا از پیشنهادش استفاده نمی کنی؟
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) act out الف: بد رفتاری کردن مخصوصا وقتی حتی خودش متوجه رفتار نامناسبش نیست (مثال اول) ب: نقشی را اجرا کردن، آوازی را خواندن و غیره (مثال دوم) ج: بیان کردن یا ابراز تفکرات یا احساسات یا ایده ها با حرکات خود (مثال سوم) - act/play the fool احمقانه رفتار کردن
These kids act out because their lives are a mess.
این بچه ها رفتار بدی دارند چون شرایط زندگی آن ها خیلی بد است.
He acted out the role of a young king.
او نقش یک پادشان جوان را بازی کرد.
Children's negative feelings often get acted out in bad behavior.
احساسات منفی بچه ها اغلب به صورت رفتار بد بروز می کند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) act up الف: بد رفتار کردن 2 : (در مورد یک ماشین) درست کار نکردن ج: فعال شدن (در مورد آلرژی و غیره - مثال دوم)
If you act up in class, you will get punishment.
اگر در کلاس بد رفتار کنید، مجازات خواهید شد.
My allergies are acting up again.
آلرژی های من دوباره دارد فعال میشود.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: