معنی authority به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) قدرت، اختیار (power - دو مثال اول) – اطمینان، اعتبار (مثال سوم) – authorities مقامات (مثال آخر)
He gave his lawyers authority to act on his behalf.
او به وکلایش این اختیار را داد تا به نیابت از او اقدام کنند.
Does he have authority to do this?
آیا او قدرت چنین کاری را دارد؟
His sincerity added much more authority to the story.
صداقت او اعتبار بیشتری به داستانش داد.
I have to report this to the authorities.
من باید این مسئله را به مقامات گزارش دهم.