برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با vacation
ترجمه و جمله با vacation
(اسم) مدت زمانی که یک فرا برای استراحت یا تفریح از خانه یا مدرسه یا محل کار دور می شود (مرخصی، تعطیلی، تعطیلات – مثال اول) – تعطیلات
They're on vacation in Paris.
آن ها در تعطیلات پاریس به سر می برند. (آن ها در پاریس مشغول گذراندن تعطیلات خود هستند – در بریتیش معمولا به جای vacation از واژه holiday استفاده می کنند)
I think I have six vacation days left.
به نظرم شش روز مرخصی من باقی مانده است.
a vacation spot
یک مکان تفریحی (که بسیاری از مردم تعطیلات خود را در آن می گذرانند)
Christmas/spring/summer vacation
تعطیلات کریسمس/بهار/تابستان
vacation
فعل
vacations; vacationed; vacationing
(فعل) برای تعطیلات به جایی رفتن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: