برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با live + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با live
(فعل) زندگی کردن، زنده ماندن – در جایی خانه داشتن به طوری که محل زندگی شما باشد (مثال دوم) – باقی ماندن
او ممکن است خیلی زنده نباشد.
Where do you live?
کجا زندگی می کنی؟
The good that people do lives long after they are gone.
کار خوبی که مردم انجام می دهند، مدت زیادی بعد از مرگشان باقی می ماند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) live by زندگی کردن با چیزی مانند یک اعتقاد یا زندگی کردن با شکار و غیره (دو مثال اول) - live down پاک کردن یک سابقه بد یا باعث فراموش شدن یک سابقه بد
an attitude she tried to live by
نگرشی که او سعی داشت با آن زندگی کند
a community that lives by fishing
جامعه ای که با ماهیگیری روزگار می گذارند
I can't believe I forgot my wife's birthday! I'll never live this down.
من نمی توانم باور کنم که تولد همسرم را از یاد برده ام! من هرگز نمی توانم این ننگ را پا کنم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) live for چیزی یا کسی را هدف اصلی زندگی دانستن
He just lives for music.
او تنها به عشق موسیقی زندگی می کند.
After her husband died, she had nothing to live for.
بعد از مرگ همسرش، او چیزی برای زندگی کردن نداشت.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) live off استفاده کردن از چیزی به عنوان منبع زندگی - live on باقی ماندن، به زندگی ادامه دادن (دو مثال آخر)
کشاورزانی که از این زمین برای امرار معاش استفاده می کنند
He lived on for fifteen years after his wife died.
او 15 سال بعد از مرگ همسرش زنده ماند.
We lived on very little when we first got married.
در ابتدا وقتی که ازدواج کردیم، با پول خیلی کمی زندگی می کردیم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) live out sth الف: سپری کردن زندگی به روشی خاص (مثال اول) ب: انجام دادن کاری که قبلا درباره آن فکر می کردید (مثال دوم) - live through تجربه کردن اتفاق بد و زنده ماندن در آن (جان سالم به در بردن، از پس چیزی بر آمدن)
She lived out his days alone.
او روزگارش را تنها سپری می کرد.
He live out his dreams.
او به رویاهایش تحقق بخشید.
If I can live through this, I can live through anything.
اگر من از این جان سالم به در ببرم، می توانم از پس همه چیز برآیم.
He had lived through WWI.
او از جنگ جهانی اول جان سالم به در برده بود.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) live up to الف: به خوبی چیزی بودن، به اندازه مورد نظر خوب بودن ب: برآورده کردن یا انجام دادن کاری که لازم است (مثال دوم) - live with something کنار آمدن با چیزی ناپسند (مثال آخر) - live with somebody همراه کسی زندگی کردن
live
صفت
(صفت) زنده – برق دار بودن (مثال سوم) – آماده انفجار
live
قید
(قید) به صورت زنده (نمایش یا یک برنامه تلویزیونی و غیره)
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: