معنی buy به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) خریدن (مثال اول) – پذیرفتن یا باور کردن چیزی (مثال دوم) – buy something at the cost/expense/price of something بدست آوردن چیزی با از دست دادن چیز هایی دیگر (مثال سوم)
با پول نمیشود عشق را خرید.
You could say you were ill but they'd buy it.
تو می توانی بگویی که مریض بودی ولی آن ها باور نخواهند کرد.
Peace was bought, but at the cost of many lives.
صلح به دست آمد ولی به قیمت از دست رفتن جان های زیادی.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) buy the farm مردن (مثال اول) - buy time زمان خریدن - sb has bought it کسی کشته شده است - buy sth in چیزی را با آینده نگری خریدن (مثال دوم) - buy sb off کسی را خریدن و از شر او راحت شدن (مثال سوم)
She is too young to buy the farm.
او برای مردن زیادی جوان است.
Unless you are feeding a large group, try not to buy in bulk, or they will rot.
اگر به افراد زیادی غذا نمیدهید سعی کنید که عمده خرید نکنید چون خراب میشوند.
Do you think you can buy him off?
فکر میکنی می توانی او را بخری؟
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) buy yourself out خرید خدمت کردن، سربازی را خریدن - buy into sth پذیرفتن یک فکر (مثال اول) - buy sb out کل سهم کسی را در یک ساختمان یا یک شرکت خریدن - buy sth up کل موجودی را خریدن، مقدار زیادی از چیزی را خریدن