معنی trip به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(اسم) مسافرت، سفر، گردش – رفتن به جایی (مثال دوم) – توهم یا نئشه با یک ماده مخدر مانند LSD (یک از معروف ترین روان گردان ها با نام اختصاری اسید)
We went on a trip to the mountains.
ما یک سفر به کوهستان داشتیم.
She made a trip to the dentist.
او به دندان پزشکی رفت.
a bad trip
یک توهم زیاد
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) سر خوردن پا – یک آدم یا یک تجربه پر شور و سرگرم کننده (مثال دوم)
trip
فعل
trips; tripped; tripping
(فعل) سر خوردن و تعادل خود را از دست دادن – باعث افتادن کسی که در حال حرکت یا دویدن است شدن (مثل پای خود را جلوی پای او قرار دادن یا پشت پا زدن - مثال دوم) – با گام های سریع رقصیدن، پایکوبی کردن – به صورت اتفاقی یا تصادفی باعث روشن شدن هشدار یا زدن یک کلید شدن – توهم زدن با یک روان گردان (مثال آخر)
She tripped on the stairs and almost fell.
او روی پله ها تعادل خود را از دست داد و تقریبا زمین خورد.
Ronni was tripped inside the penalty area.
رونی درون محوطه پنالتی تعادلش را از دست داد.
They were tripping on acid.
او اسید زده است. (اسید یا LSD نوعی مواد روان گردان)