برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با name + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با name
(اسم) اسم، نام (دو مثال اول) – سابقه (مثال سوم) – یک چیز یا آدم مشهور، شهرت (دو مثال آخر)
Hello, my name is Sara.
سلام اسم من سارا است.
Psychologists have a name for this kind of behavior.
روانشناسان نامی برای این نوع رفتارها دارند.
I'm still trying to clear my name.
من هنوز در تلاش هستم تا سابقه خودم را پاک کنم.
He's made quite a name for himself.
او نامی برای خود دست و پا کرده است.
some of the biggest names in the movies
برخی از معروف ترین شرکت ها در صنعت سینما
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) لقب یا عبارتی که برای توهین به یک نفر به نام او می کنند و او را با آن صدا میکنند (مثال اول) - by name به نام یا با نام (مثال دوم) - in all/everything but name نه به صورت رسمی ولی عملا (مثال آخر)
Stop calling me names!
به من توهین نکن!
I never mentioned her by name.
من هرگز نام او را نگفتم. (به نام او اشاره نکردم)
My marriage is over in all but name.
ازدواج من نه به صورت محضری ولی عملا به پایان رسیده است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) in name only یا in name برای توصیف کسی یا چیزی که ویژگی هایش با لقبی که دارد همخوانی ندارد (مثال اول) - in someone's/something's name یا in the name of someone/something الف: متعلق یا به نام کسی یا چیزی بودن (مثال دوم) ب: کاری را به دستور یک مقام بلند پایه یا یک قدرت مانند قانون انجام دادن (مثال سوم) ج: دلیل آوردن یا بهانه انجام کاری (مثال آخر)
فقط اسماً یک دوست (ویژگی های یک دوست را ندارد)
This house is still in your father's name.
این خانه هنوز به نام پدر شما است.
I arrest you in the name of the law.
من به نام قانون شما را دستگیر می کنم.
How many people have been killed in religion's name?
چند نفر به بهانه مذهب کشته شده اند؟
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) know (someone) by name الف: کسی را به خوبی شناختن (مثال اول) ب: فقط نام کسی را دانستن (مثال دوم) - make your name یا make a name for yourself مشهور شدن، نامی برای خود دست و پا کردن
پلیس او را به خوبی می شناسد.
من فقط او را به اسم می شناسم.
He quickly made a name for himself.
او به سرعت نامی برای خود دست و پا کرد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) the name of the game هدف اصلی یک فعالیت (دو مثال اول) - to your name به نام شما، متعلق به شما (مثال سوم) - under someone's/something's name یا under the name (of) someone/something نام فرضی داشتن (مثال آخر)
The name of the game is money.
هدف اصلی این فعالیت، پول است.
Help it. That's the name of the game.
به او کمک کن. این (کمک کردن) هدف اصلی این فعالیت است.
He has more than 10 novels to his name.
او بیش از 10 رمان به نامش دارد.
Her latest article is published under the name Bethany.
آخرین مقاله او با نام بتانی منتشر شده است.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) with someone's name on it به قصد کسی (مثال اول) - somebody’s name is mud کنایه از اینکه: بقیه یا کسی از دست آن فرد ناراحت خواهند شد (یک عبارت با کاربرد طنز)
name
فعل
names; named; naming
(فعل) نام نهادن (مثال اول) – a man/woman etc named something یک مرد/زن به نام فلان (مثال دوم) - نام کسی یا چیزی را گفتن (دو مثال آخر)
They decided to name their first child Sara.
آن ها تصمیم گرفتند اولین فرزند خود را سارا نام دهند.
A woman named Sara Bench is on the phone.
یک خانوم به نام سارا بنچ پشت خط است.
They’re a lot better than some airlines I could name.
آن ها از بسیاری از شرکت هایی که می توانم نام ببرم خیلی بهتر هستند.
I needn't even name names.
من حتی لازم نیست اسم ها را بگویم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) name after یا name for به کسی یا چیزی نام مشابه یک چیز یا کس دیگر دادن (مثال اول) – انتخاب کردن کسی برای چیزی
I was named for my grandfather on my mother's side.
به من اسم پدربزرگ مادری ام داده شد.
The president has yet to name a new ambassador to Russia.
به علاوه، رئیس جمهور باید یک سفیر جدید در روسیه انتخاب کند. (yet در اینجا برای تاکید و به معنی به علاوه است)
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) name your price قیمت چیزی را تعیین کردن یا گفتن - you name it هر چیزی که می توانید بگویید یا فکر کنید
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: