برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با kill
ترجمه و جمله با kill
(فعل) کشتن – از بین بردن، آسیب رساندن، برداشتن چیزی (مثال دوم) - kill time یا time to kill سپری کردن زمان برای فرا رسیدن کار خاصی
Just a tiny drop of this poison is enough to kill.
تنها یک قطره خیلی کوچک از این سم برای کشتن کفایت می کند.
The doctor gave her something to kill the pain.
دکتر به او چیزی داد تا درد را از بین ببرد.
ما با کارت بازی وقت گذراندیم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) قطع کردن برق یا خاموش کردن موتور - dressed to kill لباس خیلی شیک و جذاب پوشیدن - fit to kill به شکل جذابی - kill off همه چیز را از بین بردن، همه کس را در یک گروه کشتن (مثال دوم) - kill (someone) with kindness زیادی به کسی کمک کردن و با او مهربان بودن (مثال سوم)
When I say kill the power, kill the power.
وقتی می گویم برق را قطع کن، برق را قطع کن.
Scientists now certain what killed off the dinosaurs.
دانشمندان اکنون از آنچه که باعث نابودی دایناسورها شد مطمئن هستند.
You are just killing me with kindness.
شما دارید خیلی با من مهربانی میکنید.
kill
اسم
kills
(اسم) عمل کشتن کسی (مثال اول) – شکار، حیوان شکار شده (مثال دوم)
Enemy troops were moving in for the kill.
نیروهای دشمن برای کشتن نزدیک شدند.
leopard feeding on its kill
پلنگی که دارد شکار خود را میخورد
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: