برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با hold
ترجمه و جمله با hold
(فعل) نگه داشتن – تحمل کردن وزن کسی یا چیزی – ادامه دادن یا باعث ادامه پیدا کردن چیز خوبی شدن
The nurse held the child in her arms.
پرستار کودک را در بغلش نگهداشت.
Hold your head up.
سرت را بالا نگه دار.
I don't think that branch will hold your weight.
فکر نمی کنم آن شاخه وزنت را تحمل کند.
کشتی به مسیرش ادامه داد.
If the weather holds, we can go sailing.
اگر هوا همینطور خوب بماند، ما می توانیم قایقرانی کنیم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) پشت خط تلفن منتظر ماندن – حذف کردن بخش معمول یک غذا – تحت کنترل قرار دادن
Her line is busy, would you like to hold?
خط او مشغول است، دوست دارید پشت خط منتظر بمانید؟
I’d like a salad, but hold the dressing.
من سالاد دوست دارم ولی سس نمی خواد.
After many days of fighting, the rebels now hold the town.
بعد از چند روز مبارزه، آشوبگران، اکنون شهر را در کنترل دارند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) برگزار کردن، برگزار شدن – معتقد بودن یا بیان عقیده - hold back دست نگه داشتن، خودداری کردن
The election will be held on the 8th of November.
انتخابات هشتم نوامبر برگزار خواهد شد.
Murphy’s law holds that if anything can go wrong, it probably will.
قانون مرفی می گوید اگر چیزی بتواند اشتباه پیش رود، اشتباه پیش خواهد رفت.
She held back from interfering in their arguments.
او از مداخله در دعوای آن ها خودداری کرد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) hold (something) down یا hold down (something) متوقف کردن چیزی از خیلی بالا بودن یا بالا رفتن - hold (someone) down یا hold down (someone) متوقف کردن کسی از رسیدن به جایی یا حبس کردن او
hold
اسم
holds
(اسم) هر وسیله نگهدارنده – فن کشتی – کنترل، زور
Don’t lose hold of the dog’s leash.
طناب لگام سگ را ول نکن.
The wrestler applied an illegal hold
این کشتی گیر فن غیر قانونی اجرا کرد.
The law has no hold over her.
قانون کنترلی روی او ندارد.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) محفظه بار یک هواپیما یا کشتی
The hold of a plane
محفظه بار یک هواپیما
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) get hold of somebody تماس برقرار کردن با کسی - get hold of something پیدا کردن چیزی که نیاز دارید یا می خواهید
Where have you been? I've been trying to get hold of you all day.
کجا بودی؟ من تمام روز سعی می کردن با تو تماس بگیرم.
The police do not know how the boy got hold of the knife.
پلیس نمی داند آن پسر چطور چاقو را پیدا کرده است (به دست آورده است).
I need to get hold of Tom's address.
من باید آدرس تام را بدست بیاورم (پیدا کنم).
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on hold عمداً به تاخیر انداختن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: