معنی busy به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(صفت) مشغول (دو مثال اول) – شلوغ (مثال سوم) - a busy signal بوق اشغال تلفن – پر از محتوا یا جزئیات (مثال چهارم)
خط تلفن او هنوز مشغول است.
We need to finish by 5 o'clock, so we'd better get busy.
نیاز داریم تا ساعت 5 (کار را) تمام کنیم، پس بهتر است مشغول شویم.
a busy street
یک خیابان شلوغ
busy wallpaper
کاغذ دیواری پر از محتوا
(صفت – ادامه بررسی معنی واژه) get busy مشغول به کار شدن، شروع کردن – busily (قید) به شکل فعالی
busy
فعل
busies; busied; busying
(فعل) busy yourself خود را سرگرم کردن