برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با blow
ترجمه و جمله با blow
(فعل) جریانی از هوا را ایجاد کردن، جابجا کردن یا جابجا شدن توسط جریان هوا (دو مثال اول) – باد کردن درون چیزی یا ترکاندن چیزی (blow up – مثال سوم و چهارم) – دماغ خود را خالی کردن (مثال آخر)
The wind blew over a garbage can.
باد باعث افتادن سطل زباله شد. (blow over به این معنی است که جریان باد باعث افتادن چیزی شود)
Blow out all the candles.
تمام شمع ها را با فوت خاموش کردن. (blow out خاموش کردن آتش)
The bomb blew up.
بمب منفجر شد.
blow up a tire
باد کردن یک تایر
I had a terrible cold and spent much of the time blowing my nose.
من سرمای وحشتناکی خورده بودم و بیشتر اوقات را مشغول خالی کردن دماغم بودم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) چیزی را با انفجار نابود کردن، یا تخریب شدن توسط انفجار (بیشتر به صورت blow out بکار میرود - مثال اول) – (در مورد پول) احمقانه خرج کردن، به باد دادن (مثال دوم) - blow it خراب کردن یک فرصت یا یک موقعیت (مثال سوم) - Blow it! برای نشان دادن عصبانیت یا شگفتی یا بی اهمیتی نسبت به چیزی (لعنتی!) - blow off steam آرام شدن و خلاص شدن از یک انرژی یا خشم با انجام دادن کاری یا گفتن چیزی (مثال آخر)
The tire blew when it hit the pothole.
چرخ وقتی به آن دست انداز برخورد کرد، ترکید.
She inherited a massive amount of money and blew it all on drink and gambling.
او پول زیادی به ارث برد و همه آن را با مشروب و قمار به باد داده است.
You’ve got a great future ahead of you. Don’t blow it.
تو آینده خیلی خوبی در پیش داری. خرابش نکن.
Call her whenever you need to blow off some steam.
هر زمان که نیاز به آرام شدن داشتی به او زنگ بزن.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) blow the lid off something رازی را برای عموم برملا کردن - soften the blow شرایط بدی را قابل تحمل کردن، تاثیر چیزی منفی را کم کردن (مثال اول) - blow your mind بسیار غیر معمول یافت چیزی، بسیار هیجان انگیز یافتن چیزی (مثال دوم) - blow something out of proportion چیزی را مهمتر یا جدی تر از حد واقعی اش جلوه دادن - blow the whistle on چیزی یا روند بدی را به اطلاع مردم رساندن با هدف برخورد با آن و جلو گیری از آن - blow away someone الف: کسی را خیلی شگفت زده کردن (مثال سوم) ب: رقیبی را کاملا شکست دادن ج: شلیک کردن و کشتن کسی - blow away جابجا شدن توسط باد
I hugged him before I gave him the bad news to try to soften the blow.
قبل از اینکه آن خبر بد را به او بدهم او را بغل کردم تا اوضاع را برای او قابل تحمل تر کنم.
There was one scene in the film that really blew my mind.
هیچ صحنه ای در این فیلم وجود نداشت که با معنای واقعی کلمه باعث شگفتی من شود.
I was blown away by how good that TV show was!
من از اینکه آن برنامه تلویزیونی چقدر خوب بود شگفت زده شدم!
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) blow off something/someone لغو کردن یا پیچاندن کاری یا کسی یا قرار ملاقاتی (مثال اول) - blow up الف: شروع شدن طوفان ب: ناگهان خیلی عصبانی شدن - blow-up یا blowup (اسم) الف: یک مشکل، دعوا (مثال دوم) ب: بزرگ نمایی در یک عکس و غیره - blow over فروکش کردن یا تمام شدن طوفان یا یک مشکل یا دعوا (مثال سوم) - blow up something اندازه چیزی مانند عکس را افزایش دادن
blow
اسم
blows
(اسم) تند باد – عمل خالی کردن بینی – یک ضربه – come to blows وارد درگیری فیزیکی شدن - deal a blow زدن کسی
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: