برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با matter + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با matter
(اسم) موضوع یا مسئله یا موقعیتی که کسی با آن سر و کار دارد (سه مثال اول) – ماده (در فیزیک – البته نه یک ماده خاص بلکه به معنی کل جوهره وجودی عالم مادی)
There are important matters we need to discuss.
موضوعات مهمی وجود دارند که باید درباره آن ها بحث کنیم.
Her arrival complicates matters even further.
رسیدن او مسائل را حتی بیشتر پیچیده می کند.
Let's not allow matters to get out of control.
بیایید اجازه ندهیم که مسائل (کارها) از کنترل خارج شوند.
to study the properties of matter
مطالعه کردن ویژگی های ماده
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) what’s the matter?/something’s the matter/nothing’s the matter etc برای سوال کردن یا صحبت کردن درباره اینکه مثلا دلیل نگرانی یا ناراحتی یا بیماری کسی چیست یا چرا چیزی اشتباه به نظر می رسد یا چرا یک وسیله درست کار نمی کند
What’s the matter with you?
تو چته؟
Nothing’s the matter, honestly, I’m fine.
واقعاً چیزی نشده (چیزی نیست)، من حالم خوب است.
He has something the matter with his knee.
زانویش یک مشکلی دارد. (زانوش یه چیزی شده.)
There's something the matter with the car.
این ماشین یک مشکلی دارد. (این ماشین یه چیزیش شده.)
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) as a matter of fact برای افزودن جزئیات بیشتر (در واقع، اصلا – دو مثال اول) - for that matter همچنین
As a matter of fact, I have the woman's name written down somewhere.
در واقع (اصلا)، من نام آن زن را در جایی نوشته ام.
I knew her when we were in school – as a matter of fact we were on the same class.
وقتی در مدرسه بودیم او را می شناختم – در واقع ما در یک کلاس بودیم.
I didn't like it much. Nor did the kids, for that matter.
من آن را زیاد دوست نداشتم. همچنین هیچ یک از آن بچه ها را (دوست نداشتم).
All writers, and for that matter, all texts, have their individual qualities.
همه نویسندگان و همچنین همه نوشته ها ویژگی های منحصر به خود را دارند.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) it’s only/just a matter of time گفتن اینکه چیزی حتما در آینده رخ می دهد (مثال اول) - a matter of life and/or death بحث مرگ و زندگی (مثال دوم) -a matter of inches, meters, etc یا a matter of hours, minutes, etc تنها چند ساعت، دقیقه، اینچ و غیره (دو مثال آخر)
It's only a matter of time before/until we catch him.
قطعا در آینده او را دستگیر می کنیم.
You mustn't let anyone know— it's a matter of life and death.
تو باید اجازه دهی تا همه بدانند – این بحث مرگ و زندگی است.
The bullet missed his head by a matter of inches.
گلوله تنها با فاصله چند اینچ به سرش نخورد.
It cooks in a matter of minutes.
او تنها در چند دقیقه غذا درست کرد.
matter
فعل
matters; mattered; mattering
(فعل) مهم بودن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: