معنی allow به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسی(فعل) اجازه دادن (سه مثال اول) – این امکان را فراهم کردن (مثال چهارم) – پذیرفتن، اعتراف کردن (دو مثال آخر)
I don’t allow cats in my house.
من گربه ها را به خانه خودم راه نمیدهم.
This research must be allowed to continue.
باید به این تحقیق اجازه ادامه یافتن داده شود.
to allow a door to remain open
یک در را باز نگه داشتن
A 24-hour ceasefire allowed the two armies to reach an agreement.
یک آتش بس 24 ساعته به دو ارتش این امکان را داد که به یک توافق برسند.
قاضی ادعای مرا وارد دانست.
I allow that there may have been a mistake.
میپذیرم که ممکن است اشتباهی رخ داده باشد.
(فعل – ادامه بررسی واژه) allow for الف: پیشاپیش چیزی را برنامه ریزی کردن یا در نظر گرفتن (مثال اول) ب: مقدار مناسبی از چیزی را داشتن (مثال دوم) - allow of چیزی را ممکن کردن (مثال آخر)