معنی much به فارسی | دیکشنری آموزش زبان انگلیسی کوبدار
مجموعه های آموزش زبان انگلیسی کوبدار:
1: آموزش 504 واژه ضروری زبان انگلیسی 2: آموزش لغات پرکاربرد جهت شرکت در آزمون های زبان انگلیسیترجمه و جمله با much
(ضمیر) یک مقدار، اندازه یا سطح بیشتر – چیزی که مهم یا قابل توجه است (دو مثال آخر)
There’s not much to do around here.
کار زیادی اینجا نیست که انجام دهیم.
What are you doing? Oh, not much, really.
چه کار داری می کنی؟ اوه، کار مهمی نیست واقعاً.
The house was not much to look at.
این خانه برای دیدن ارزش زیادی ندارد.
(ضمیر – ادامه بررسی معنی واژه) not much of a مثال خوبی از چیزی نبودن، برای چیزی خیلی خوب نبودن
much
صفت
(صفت) خیلی، زیاد – برای سوال پرسیدن - too much الف: خیلی زیاد (مثال سوم) ب: خیلی سخت (مثال آخر)
much
قید
(قید) خیلی
You worry too much.
تو خیلی زیاد نگران هستی.
Thank you so/very much.
از شما خیلی سپاس گذارم.
او در گلف خیلی خوب نیست.
(قید – ادامه بررسی معنی واژه) as much مشابه، همان کار - as much as الف: تقریبا (مثال دوم) ب: به همان اندازه (مثال سوم) - much as اگرچه، با اینکه (مثال آخر)
Lend me the money - you know I'd do as much for you.
به من پول قرض بده – خودت می دانی که من برای تو همین کار را می کردم.
He as much as admitted that it was his fault.
او تقریبا اعتراف کرد که آن، اشتباه او بود.
I hope you have as much fun as I did.
امیدوارم شما هم به اندازه ما تفریح کرده باشید.
Much as I would like to stay, I really must go home.
با اینکه دوست دارم بمانم ولی واقعاً مجبورم به خانه بروم.