برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با cook
ترجمه و جمله با cook
(فعل) پختن، غذا درست کردن از طریق پختن - be cooking روند خوبی داشتن، وضعیت خوبی داشتن (مثال سوم) - cook someone's goose حتمی کردن شکست کسی (مثال سوم)
Who’s cooking tonight, you or me?
چه کسی امشب غذا درست می کند، شما یا من؟
The potatoes are cooking.
سیب زمینی ها در حال پختن هستند.
The foreign affairs is really cooking.
امورات بین المللی واقعاً وضعیت خوبی دارند.
Their goose was cooked after that last goal.
بعد از دریافت آخرین گل، شکست آن ها حتمی شد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) cook the books دستکاری کردن اسناد مالی - cook up الف: غذایی را به سرعت درست کردن (مثال اول) ب: تصمیم گرفتن، تدبیری اتخاذ کردن و ...
cook
اسم
cooks
(اسم) آشپز
He’s an excellent cook.
او یک آشپز خیلی خوب است.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: