برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با trouble + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با trouble
(اسم) مشکل، دردسر، سختی
This new cell phone is giving me trouble.
این موبایل جدید مرا به دردسر انداخته است.
The trouble with you is that you don’t focus.
مشکل تو این است که دقت نمی کنی.
He admitted that their marriage was in trouble.
او گفت که ازدواج آن ها دچار مشکل شده است.
این شرکت به مشکل خورده است. (دچار مشکل شده است)
The camp is a great way of getting kids off the street and keeping them out of trouble.
کمپ زدن یک راه خیلی خوب است برای اینکه بچه ها را از خیابان ها دور کنید و آن ها را دردسر دور نگه دارید.
trouble
فعل
troubles; troubled; troubling
(فعل) نگران کردن کسی – مزاحمت ایجاد کردن یا وقفه ایجاد کردن برای کسی (مثال دوم) – درد کشیدن، اذیت فیزیکی شدن (مثال سوم) – تلاش کردن برای انجام کاری (مثال آخر)
He was troubled by the lifestyle of his son.
او نگران سبک زندگی پسرش بود.
I'm sorry to trouble you, but I wondered if by any chance you know where he is?
ببخشید که مزاحم شما می شوم، ولی می خواهم بدانم که احیانا نمی دانید او کجا است؟
My knee has been troubling me again.
زانوی من دوباره دارد مرا اذیت می کند.
He rushed into the room without troubling to knock.
او وارد اتاق شد بدون اینکه به خودش زحمت در زدن بدهد.
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: