koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با move

move

فعل

US /ˈmuːv/

moves; moved; moving

(فعل) تغییر مکان دادن یا حرکت دادن چیزی یا کسی – جابجا کردن زمان یک ملاقات و غیره (مثال پنجم) – ترک کردن (مثال آخر)

I can't move my fingers.

من نمی توانم انگشتم را حرکت دهم.

Nobody moved.

هیچکس حرکت نکرد.

The team has moved into third place.

این تیم به جایگاه سوم منتقل شده است.

They’ve moved into bigger offices in Paris.

آن ها به یک اداره بزرگتر در پاریس نقل مکان کرده اند.

Can we move the meeting from 2 p.m. to 3.30 p.m.?

آیا می توانیم این جلسه را از 2 به 3.30 جابجا کنیم؟

Let's move.

بیایید برویم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) سریع حرکت کردن - get moving عجله کردن (مثال دوم) - move ahead/along الف: پیشرفت کردن، به جلو رفتن (مثال سوم) ب: پرداختن به یک موضوع دیگر (مثال آخر)

The car was really moving.

آن خودرو واقعاً داشت سریع می رفت.

It's late—we'd better get moving.

دیر است – بهتر است عجله کنیم.

If you want to move ahead in your career, you'll have to work harder.

اگر می خواهید در حرفه خود پیشرفت کنید باید سخت تر کار کنید.

Let's move along [=move on] to the next item.

بیایید به موضوع بعدی بپردازیم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) move in شروع به زدگی کردن در جایی یا با کسی (مثال اول) - move in on (someone or something) جلوتر رفتن یا نزدیک تر رفتن (مثال دوم و سوم) - move it به سرعت حرکت کردن یا جابجا کردن

I heard John and Sarah are moving in together.

من شنیدم که جان و سارا می خواهند با هم زندگی میکنند.

The police moved in on the terrorists.

پلیس به تروریست ها نزدیک شد.

Are you trying to move in on my customers?

دارید سعی می کنید که به مشتریان من نزدیک شوید؟ (کنایه از اینکه مشتریان مرا از چنگ من درآورید)

Come on, Phil, move it!

بجنب فیل، عجله کن!

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) move on به یک مکان دیگر یا موضوع دیگر و غیره رفتن - move out ترک کردن خانه و غیره

I've been in this job long enough—it's time I moved on.

من به اندازه کافی در این کار بوده ام – وقت آن است که از آن عبور کنم. (به یک کار دیگر بروم)

She moved out, and a year later they were divorced.

او خانه را ترک کرد و یک سال بعد آن ها طلاق گرفتند.

move

اسم

moves

(اسم) حرکت – اقدام (مثال دوم) – تغییر مکان یا کار – حرکت در یک بازی مثل شطرنج (مثال آخر)

The policeman warned him not to make any moves.

پلیس به او هشدار داد که هیچ حرکتی نکند.

The authorities have made no move to resolve the conflict.

مقامات هیچ اقدامی برای حل درگیری انجام نداده اند.

What's the date of your move?

زمان جابجایی شما کی است؟

It's your move.

نوبت شما است.

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) on the move الف: در حال حرکت و جابجایی بودن (مثال اول) ب: پیشرفت کردن (مثال دوم) - put the moves on یا make a move on somebody گفتن یا انجام یک اقدام جنسی

The rebel army is on the move.

ارتش شورشی در حال حرکت است.

After a slow start, the project is finally on the move.

بعد از یک شروع آرام، پروژه سر انجام در حال پیشرفت است.

I think that woman is putting the moves on your husband!

به نظر من آن زدن دارد روی شوهر من حرکت میزند.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها