برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با sleep + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با sleep
(فعل) خوابیدن (مثال اول) – ظرفیت یا گنجایش برای خوابیدن تعداد مشخصی را داشتن (مثال دوم) - let sleeping dogs lie شکلی را نادیده گرفتن به این دلیل که رسیدگی به آن می تواند مشکلات بیشتری را ایجاد کند (مثال سوم)
من هرگز نمی توانم داخل اتوبوس بخوابم.
The hotel sleeps over 200 guests, and every bedroom is unique.
این هتل گنجایش خوابیدن بیش از 200 میهمان را دارد و هر اتاق خواب هم منحصر به فرد است.
The best plan is just to let sleeping dogs lie.
بهترین کار این است که بی خیال این مشکل شویم.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sleep around با افراد زیادی رابطه جنسی داشتن - sleep away خوابیدن یا زمانی را به خواب سپری کردن (مثال اول) - sleep a wink یک لحظه خوابیدن، کمی خوابیدن - sleep in بیش از وقت معمول خوابیدن (مثال دوم) - sleep like a baby/log خیلی خوب خوابیدن - sleep off تا وقتی که اثر مستی و غیره از سر برود خوابیدن (مثال سوم)
You can't sleep the whole day away!
تو نمی توانی تمام روز را بخوابی! (تو نمی توانی تمام روز را با خوابیدن سپری کنی!)
I usually sleep in on Saturdays.
شنبه ها معمولا تا دیر وقت می خوابم.
Let's leave him to sleep it off.
به او اجازه دهید تا با خوابیدن، آن را از بدن خارج کند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) sleep on it شب را به فکر کردن در خصوص چیزی سپری کردن و به نتیجه گرفتن - sleep over خواب را در خانه کسی دیگری خوابیدن (مثال اول) - sleep through در میان سر و صدا یا در طول چیزی خوابیدن (مثال دوم) - sleep tight عمیق و خوب خوابیدن - sleep together با هم رابطه جنسی داشتن - sleep with با کسی رابطه جنسی داشتن
sleep
اسم
(اسم) خواب (دو مثال اول) - get to sleep به خواب رفتن، موفق شدن در خوابیدن (مثال سوم) - go to sleep الف: خوابیدن ب: بخشی از بدن مانند دست که به دلیل قرار گرفتن زیر بدن یا تحت فشار به خواب می رود
I usually sit up in bed and watch the TV news before going to sleep.
قبل از اینکه بخوابم، معمولا روی تخت خواب می نشینم و اخبار تلویزیون را تماشا می کنم.
سارا به خواب عمیق فرو رفت.
Last night I couldn’t get to sleep.
دیشب من نتوانستم بخوابم.
After the debate, I just wanted to go to sleep.
بعد از آن مناظره، من فقط می خواستم بخوابم.
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) somebody can do something in their sleep کاری را به آسانی انجام دادن - lose sleep over به دلیل مشکل یا نگرانی نتوانید بخوابید (مثال اول) - put (an animal) to sleep کشتن یک حیوان برای جلوگیری از درد کشیده او - put (someone) to sleep الف: کسی را با دارویی یا موادی بیهوش کردن ب: کسی مانند یک کودک را برای خواب آماده کردن و مثلا در تخت خواب قرار دادن ج: به خواب رفتن از بی حوصلگی و غیره
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: