koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

بخش های مختلف وب سایت کوبدار
قسمت های مختلف وب سایت آموزشی کوبدار
صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت جستجو در سایت کوبدار
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با together

together

قید

US /təˈgɛðɚ/

(قید) باهم، همراه هم – همزمان (مثال چهارم) - come together الف: به هم رسیدن (مثل دو رودخانه) ب: گرد هم آمدن (مثل یک تیم) ج: کار کردن یا پیشرفت کردن یا موفق شدن یا روی روال افتادن

We enjoy spending time together.

ما از باهم وقت گذراندن لذت می بریم.

Mix the sand and cement together.

شن و سیمان را با هم مخلوط کنید.

Are those two together?

آیا آنها باهم هستند؟ (دوست هستند، زن و شوهرند یا ...)

We stood up together.

ما هم زمان ایستادیم.

(قید – ادامه معنی واژه) get together الف: ملاقات کردن و وقت گذراندن با هم (مثال اول) ب: رابطه جنسی برقرار کردن ج: گرد هم آوردن، دور هم جمع کردن (مثال دوم) ج: موافقت کردن با انجام کاری یا پذیرفتن چیزی (معمولا با on همراه است – مثال سوم)

I'd like to get together with you soon.

من دوست دارم به زودی کمی با شما وقت بگذرانم.

He got together a group of local businessmen.

او گروهی از تجار محلی را دور هم جمع کرد.

to get together on a new contract

موافقت کردن با یک قرارداد جدید

(قید – ادامه معنی واژه) hold together متحد نگه داشتن، بقا یافتن، مرتبط نگه داشتن، وصل کردن، سر پا ماندن (دو مثال اول) - pull together الف: با هم کار کردن ب: گرد هم آوردن - pull (yourself) together خود را کنترل کردن، آرام شدن، خود را جمع و جور کردن (مثال سوم)

The empire held together for many decades.

این امپراتوری برای دهه ها بقا یافت.

I wondered how the structure was held together.

در شگفت بودم که این ساختار چطور متصل مانده است.

I know you're sad, but you need to pull yourself together.

من می دانم که تو ناراحتی ولی لازم است که خود را جمع و جور کنی.

(قید – ادامه معنی واژه) throw togetherالف: درست کردن چیزی مانند غذا با سر هم کردن چند چیز به صورت سریع و بی دقت ب: جمع کردن افراد به صورت اجباری یا غیر منتظره - together with همراه با (مثال اول)

He arrived at the theater together with his wife.

او به همراه همسرش وارد تئاتر شد.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها