koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با walk

walk

فعل

US /ˈwɑːk/

walks; walked; walking

(فعل) قدم زدن، پیاده رفتن – با کسی تا جایی قدم زدن (مثال دوم) – چیزی یا مانند قدم برداشتن جابجا کردن مثلا دو انگشت دست را به حالت قدم زدن جابجا کردن یا یک کمد را با اینور و اونور کردن جابجا کردن (مثال سوم)

I walk to work every morning.

من هر صبح پیاده به سر کار می روم.

I'll walk you to your car.

من شما را تا خودروی تان مشایعت می کنم.

They walked the new refrigerator into the kitchen.

او یخچال جدید را به داخل آشپزخانه برد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) walk away الف: تصمیم گرفتن به اینکه کاری را انجام ندهید یا در چیزی مشارکت نکنید (مثال اول) ب: به آسانی در چیزی برنده شدن - walk before you (can) run یاد گرفتن مقدمات کاری قبل از اینکه بخواهید کار پیشرفته یا پیچیده ای انجام دهید - walk down the aisle ازدواج کردن (مثال دوم) - be walking on air احساس شادی خیلی زیاد کردن - walk in on وارد اتاق شدن و در کاری یا برای کسی مزاحمت ایجاد کردن (مثال سوم)

He is not one to walk away from a challenge.

او کسی نیست که از یک رقابت شانه خالی کند.

I never thought you’d be the first one to walk down the aisle — you used to say you’d never marry!

من هرگز فکر نمیکردم که تو اولین نفری باشی که ازدواج می کنی – تو قبلا می گفتی که هرگز ازدواج نمیکنی.

She walked in on the meeting.

او وسط جلسه وارد اتاق شد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) walk into (something) وارد چیزی شدن بدون اینکه از آن آگاهی داشته باشید - walk it رفتن به جایی با قدم زدن (مثال دوم) - walk off الف: خارج شدن از جایی ناپسند ب: رفتن و از دست چیزی خلاص شدن (مثال سوم)

He's walking into a situation that he absolutely can't control.

او وارد موقعیتی شد که اصلا نمی تواند آن را کنترل کند.

It’s not very far. We can easily walk it.

آنجا زیاد دور نیست. می توانیم تا آنجا قدم بزنیم.

Let’s go out – maybe I can walk this headache off.

بیا برویم بیرون – شاید من بتوانم از دست این سر درد خلاص شوم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) walk off with (something) الف: دزدیدن چیزی (مثال اول) ب: برنده شدن چیزی - walk off the/your job دست از کار کشیدن و اعتصاب کردن - walk on eggs/eggshells خیلی مراقب حرف یا کار خود بودن (مثال دوم) - walk out الف: ترک کردن جایی یا کسی (مثال سوم) ب: اعتصاب کردن

Someone's walked off with my wallet!

یک نفر کیف پول مرا دزدید.

Careful with radical ideas like that. You have to walk on eggs.

مراقب این نوع حرف های افراطی باشد. تو باید مراقب باشی.

His racist remark caused many people in the audience to walk out.

حرف نژادپرستانه او باعث شد بسیاری از تماشاچیان آنجا را ترک کنند.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) walk over به کسی بد برخورد کردن - walk tall به خود افتخار کردن، با افتخار قدم برداشتن - walk the plank رفتن به گوشه ای از یک کشتی و به داخل آب پریدن (نوعی تنبیه در گذشته) - walk the streets هرزگی کردن و پیدا کردن مشتری در خیابان - walk the walk عمل کردن به حرف خود (مثال دوم) - walk through (something) کاری را به آرامی انجام دادن - walk (someone) through (something) به کسی در انجام کاری کمک کردن (مثال آخر)

You let your children walk all over you.

اجازه نده بچه هایت با تو بد رفتاری کنند.

You can talk the talk but can you walk the walk?

تو می توانی ادعا کنی ولی آیا مرد عمل هستی؟

They can walk you through the process one more time.

آن ها می توانند دوباره در این پروسه به تو کمک کنند

walk

اسم

walks

(اسم) قدم زنی، پیاده روی، طرز قدم زدن

He went for a walk around the lake.

او برای قدم زنی به اطراف دریاچه رفت.

You can often recognize people by their walk.

تو اغلب می توانی افراد را از روی طرز قدم زدنشان بشناسی.

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها