برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:
از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید
معنی فارسی و جمله با talk + تلفظ صوتی
ترجمه و جمله با talk
(اسم) حرف زدن – سخنرانی (مثال دوم) – گفتگو
Talk won’t get us anywhere.
حرف زدن ما را به جایی نمی رساند.
He gave a talk on political issues.
او درباره موضوعات سیاسی سخنرانی کرد.
peace talks
گفتگوهای صلح
(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) حرف – بحث - talk the talk اینکه بگویید کاری را انجام می دهید (مثال چهارم) - the talk of the town چیزی که همه درباره آن حرف می زنند
talk
فعل
talks; talked; talking
(فعل) حرف زدن – عبارات look who's talking و you're one to talk و you should talk برای اینکه بگویید یک شخص خاصی نباید بقیه را سرزنش کند چون خود او قبلا گند زده است یا مقصر است یا در حد این حرف ها نیست
You shouldn't talk to your father that way.
تو نباید اینطور با پدرت حرف بزنی.
The police forced him to talk.
پلیس او را وادار به حرف زدن کرد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) talk about something همچنین برای تاکید در یک جمله استفاده می شود (مثال اول) - talk some sense into someone کسی را به فکر واداشتن، ترغیب کردن کسی (مثال دوم) - talk tough اینکه بگویید در خصوص چیزی شدید خواهید بود و به جدیت برخورد خواهید کرد (مثال آخر)
Talk about short. She's only four feet tall!
از قد کوتاهی برات بگم که او فقط 4 فوت قدر دارد!
See if you can talk some sense into him.
ببین که می توانی او را ترغیب کنی یا نه.
The president talks tough on corruption.
رئیس جمهور با فساد به شدت برخورد می کند.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) talk shop درباره کار خود با کسانی که همکار شما نیستند حرف زدن - talk someone/yourself into something ترغیب کردن یا قانع کردن خود یا دیگری برای انجام کاری (مثال دوم) - talk back با بی ادبی جواب کسی را دادن - talk down something/someone یا talk something/someone down الف: به افراد بگویید که چیزی اهمیت ندارد (مثال سوم) ب: اینکه کسی را که قصد پایین پریدن از یک بلندی دارد را از اینکار منصرف کنید
Even at a party they have to talk shop!
حتی در میهمانی هم آن ها باید درباره کار خود حرف بزنند.
My husband talked me into going skiing.
شوهرم مرا به رفتن به اسکی ترغیب کرد.
You shouldn't talk down your own achievements.
تو نباید دستاوردهای خودت را بی اهمیت جلوه دهی.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) talk out درباره چیزی با هدف پیدا کردن راه حل حرف زدن - talk (someone) out of (something) منصرف کردن کسی (مثال دوم) - talk up something/someone درباره کسی یا چیزی تعریف کردن تا بقیه را ترغیب کنید (مثال سوم)
They’ve been talking out their problems.
آن ها درباره مشکل شان حرف زده اند.
Can’t you talk them out of selling the car?
آیا می توانی او را از فروش خانه منصرف کنی؟
Sara talked up the idea at the meeting.
سارا از این ایده در جلسه تعریف و تمجید کرد.
(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) talk over something درباره چیزی حرف زدن و بحث کردن
برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید: