koobdar.ir

وبسایت آموزشی کوبدار

صفحه اصلی زبان انگلیسی دیکشنری کوبدار کامپیوتر و برنامه نویسی برق و الکترونیک
ورود/ثبت نام تماس با ما جستجو در سایت
معنی کوبدار چیست؟
ورود به حساب کاربری ارتباط با ما

مجله آموزشی کوبدار برگ درخت کوبدار

koobdar.ir

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها

از ما جهت گسترش آموزش های زبان انگلیسی کوبدار حمایت کنید

برای حمایت از ما کلیک کنید

ترجمه و جمله با strike

strike

فعل

US /ˈstraɪk/

strikes; struck /ˈstrʌk/ ; struck همچنین stricken /ˈstrɪkən/ ; striking /ˈstraɪkɪŋ/

(فعل) به شدت ضربه زدن یا برخورد کردن با کسی یا چیزی (سه مثال اول) – حمله کردن به صورت ناگهانی (مثال چهارم)

The bus struck the tree.

اتوبوس به درخت برخود کرد.

The tower was struck by lightning.

آن برج توسط صاعقه مورد اصابت قرار گرفت.

The killer struck her with a hammer.

قاتل با یک چکش به او ضربه زد.

The lion was about to strike.

شیر در شرف حمله بود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) تاثیر گذاشتن روی کسی یا چیزی به صورت بد، آسیب رساندن، موجب بیماری یا آسیب شدن (مثال اول) – اعتصاب کردن (مثال دوم) – باعث ایجاد یا داشتن احساس یا نظری در خصوص چیزی شدن (مثال سوم)

It was a disease that struck mainly young people.

آن، مرضی بود که عمدتا به افراد جوان آسیب می زد. (آن، مرضی بود که عمدتا جوانان را تحت تاثیر قرار می داد.)

The teachers are threatening to strike.

معلم به اعتصاب کردن تحدید کردند.

The first thing that struck me was her sincerity.

اولین چیزی که به نظرم رسید (به ذهن من خطور کرد، مرا تحت تاثیر قرار داد، نظر مرا جلب کرد) صداقت او بود.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) فهمیدن، متوجه شدن (مثال اول) – استخراج کردن یا کشف کردن چیزی مانند نفت یا طلا و غیره در زیر زمین (مثال دوم) – strike a bargain/deal توافق کردن روی یک راه حل یا دست یافتن به یک راه حل (مثال سوم)

I was immediately struck by the similarities in their appearance.

من به سرعت متوجه شباهت ظاهر آن ها شدم.

to strike gold

استخراج کردن طلا

So we struck a bargain, or at least I thought we had.

بنابراین ما به یک توافق رسیدیم، یا حداقل من اینطور فکر میکنم.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) strike a balance (between something) اهمیت دادن یا توجه کردن صحیح بین دو چیز (مثال اول) – (در مورد ساعت) زمان را با صدا اعلام کردن (مثال دوم) - strike a chord (with someone) اینکه فکر کنید چیزی از نظر شما درست است یا موضوعیت دارد و احساس قوی نسبت به آن داشته باشید (مثال سوم) - strike it rich ناگهان و به صورت غیر منتظره ثروتمند شدن

She needs to strike the right balance between her work life and her family life.

او نیاز دارد تا تعادل دقیقی بین زندگی کاری و خانوادگی خود ایجاد کند.

The clock struck one.

ساعت، یک را اعلام کرد.

Her comments struck a chord with voters.

نظرات او مد نظر رای دهندگان بود. (رای دهندگان با او هم عقیده بودند یا احساس همدردی می کردند)

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) strike back تلافی کردن آسیب یا توهین یا نقد کسی با آسیب رساندن یا توهین یا نقد به او (مثال اول) - strike down الف: باعث از کار افتادن کسی شدن ب: باعث مرگ کسی شدن (مثال دوم) ج: اینکه بگویید چیزی دیگر از نظر قانونی معتبر نیست (مثال سوم)

He angrily struck back at his critics.

او با عصبانیت به منتقدان خود واکنش نشان داد.

She was struck down by cancer at the age of forty.

او در سن 40 سالگی بر اثر سرطان جان سپرد.

The courts struck the law down, declaring it to be unconstitutional.

دادگاه ها آن قانون را معتبر ندانستند و تصریح کردند که خلاف قانون اساسی است.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) strike out الف: (در بیسبال) کسی که با چوب بیسبال در حال زدن توپ است را با سه پرتاب از بازی خارج کردن ب: حذف کردن چیزی از یک سند ج: شکست خوردن، موفق نبودن (مثال اول) د: یک کار جدید و مستقلی را آغاز کردن (مثال دوم) ه: به صورت ناگهانی و به شدت به کسی یا چیزی ضربه زدن (مثال سوم) ف: به شدت به کسی حمله کردن یا او را مورد انتقاد قرار دادن (مثال چهارم)

Did you get her address? No, I struck out.

آیا آدرس او را گرفتی؟ نه، موفق نشدم.

I needed to strike out on my own.

من می بایست کاری را خودم شروع می کردم. (من باید آن کار را خودم شروع می کردم.)

She struck out at me when I touched her shoulder.

وقتی به شانه او دست زدم، محکم به من ضربه زد.

She struck out at the minister in her TV interview.

او در مصاحبه تلویزیونی خود به شدت به آن وزیر حمله کرد.

(فعل – ادامه بررسی معنی واژه) strike up الف: شروع به نواختن یک قطعه موسیقی کردن ب: چیزی را شروع کردن، ایجاد رابطه کردن با کسی یا گفتگو کردن با کسی (مثال اول) - strike while the iron is hot تا تنور داغ است نان را بچسبان (تا فرصت است اقدام کردن)

I saw you striking up a conversation with Jack.

من تو را دیدم که گفتگویی را با جک آغاز کرده بودی.

strike

اسم

strikes

(اسم) اعتصاب (در این معنی معمولا با ترکیب هایی نظیر on strike و go (out) on strike و come out on strike و go on strike و غیره بیان می شود – مثال اول) – یک حمله نظامی (مثال دوم) – ضربه، برخورد، اصابت (مثال سوم)

We're striking for better pay.

ما برای پرداختی (حقوق) بهتر اعتصاب می کنیم.

an air strike

یک حمله هوایی

lightning strike

برخورد صاعقه

(اسم – ادامه بررسی معنی واژه) تلاش ناموفق برای زدن توپ بیسبال (دو مثال اول) - The Strike Zone محدوده مجاز پرتاب توپ بیسبال و فقط در این محدوده اگر توپ پرتاب شد و زننده توپ نتوانست آن را مورد اصابت قرار دهد، امتیاز محسوب می شود – چیزی که احتمال پذیرش یا موفقیت و غیره چیزی یا کسی را کم می کند (نقطه ضعف، پاشنه آشیل و ... - مثال دوم) – کشف چیز با ارزشی مانند نفت و غیره (مثال آخر)

Three strikes and the batter is out!

سه تلاش ناموفق برای زدن توپ و زننده پوپ از بازی خارج می شود! (با سه تلاش ناموفق برای زدن توپ، فرد چوب بدست از بازی خارج می شود!)

Her criminal record was a strike against her.

سابقه جنایی او، یک نقطه ضعف علیه او بود.

an oil strike

اکتشاف نفت

برای مشاهده لیست آموزش های ویژه کوبدار گزینه زیر را انتخاب کنید:

لیست آموزش ها