معنی فارسی و جمله با lead + تلفظ صوتی

Her sister is leading an effort to change this law.

خواهرش در حال رهبری کردن تلاشی برای تغییر این قانون است.

I tried to lead the discussion back to the main issue.

من سعی کردم بحث را به موضوع اصلی بر گردانم.

If you lead, I'll follow.

اگر شما جلو حرکت کنید من شما را دنبال می کنم. (یا = اگر شما رهبری کنید من از شما پیروی می کنم)

the events that eventually led to war

رویدادهایی که نهایتا منجر به جنگ شد

Discussions with lawyers led him to believe that the company would not sue him.

بحث کردن با وکیل ها باعث شد او باور کند که شرکت از او شکایت نخواهد کرد.

We lead the way in space technology.

ما در راه تکنولوژی فضایی پیشگام هستیم.

We lead a very quiet life.

ما یک زندگی خیلی آرام داریم.

You take the lead and we'll follow right behind you.

شما جلو حرکت کنید و ما درست در پشت سر شما حرکت می کنیم.

A runner from Kenya has/holds the lead.

دونده ای از کنیا پیشگام است.

I'm a good salesman, but I need more leads.

من فروشنده خوبی هستم، اما به اطلاعات بیشتری احتیاج دارم.

The police will follow up all possible leads.

پلیس همه مدارک را دنبال خواهد کرد.

lead-free gasoline

بنزین بدون سرب

a lead pencil

کانی یک مداد

She got the lead role.

او نقش اصلی را به دست آورد.